گزارش همایش پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز
همایش پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز در تاریخ ۱۴-۱۵ اردیبهشتماه سال ۱۳۹۸ با حضور جمعی از استادان و پژوهشگران داخلی و خارجی در دانشگاه تهران و پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سیدهادی خامنه ای ریاست محترم پژوهشکده تاریخ اسلام: خدمت میهمانان ارجمند همایش، استادان، ایرانشناسان و پژوهشگران حوزه مطالعات ایران، آسیای مرکزی و قفقاز که از کشورهای مختلف و نیز شهرهای گوناگون ایران، دعوت پژوهشکده تاریخ اسلام را پذیرفته و در این محفل علمی باشکوه حضور یافته اند خیر مقدم و خوش آمد عرض می کنم.
از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و بویژه ریاست محترم دانشکده جناب آقای دکتر کریمی دوستان و مرکز مطالعات اوراسیای دانشگاه تهران و ریاست ارجمند آن سرکار خانم دکتر کولایی به خاطر مشارکت صمیمانه در هرچه بهتر برگزار شدن این رویداد علمی قدردانی می نمایم.
همچنین لازم است از انستیتو ایرانشناسی اتریش و مدیران آن به سبب همراهی و همکاری در برگزاری این همایش سپاسگزاری نمایم و این برنامه را سرآغاز همکاری های گسترده تر علمی در آینده با انستیتو مزبور به حساب آورم.
همچنین شایسته است از دبیران محترم علمی و اجرایی و اعضاء محترم کمیته علمی همایش که اکثرا از پژوهشگران و استادان جوان هستند به سبب تدارک مطلوب این همایش قدردانی نمایم. برگزاری این همایش علمی در این سطح بار دیگر نشان داد که اعتماد و میدان دادن به نیروهای جوان و عالم تا چ ه حد می تواند مفید و موثر باشد.
پژوهشکده تاریخ اسلام که از سال ۱۳۷۵ فعالیت خود را آغاز کرده است، یک نهاد غیردولتی علمی است که در طول بیش از یک دهه از عمر خود با کمترین حمایت دولت ها و با تکیه بر توان اندیشمندان و پژوهشگران، موفق شده است گام های بلندی را در تقویت حرکت علوم تاریخی در کشور و تولید ادبیات علمی فاخر ایفا نماید. انتشار بیش از ۹۰ عنوان کتاب از دهها دانشمند داخلی و خارجی، انتشار ۳۹ شماره مجله علمی و پژوهشی، برگزاری حدود ۳۰۰ همایش و سمینار علمی ملی و بین المللی، برگزاری دهها محفل و نشست علمی و دهها نشست نقد کتاب، برگزاری نمایشگاه ها و فعالیت مستمر وبگاه، راه اندازی یک کتابخانه تخصصی و…؛ همگی اقدامات و رویدادهای کم نظیری است که بدون کمترین حمایت دولت ها و بخش حاکمیتی و صرفا با تکیه بر سرمایه انسانی پژوهشکده ب ه انجام رسیده است. سرمایه انسانی ما که شبکه ای از استادان و پژوهشگران به نا م در داخل وخارج از کشور هستند، بزرگترین داشته ما می باشند که قدر آنها را می دانیم و همه شما عزیزان حاضر در این محفل باشکوه را فرا می خوانم که اگر تجربه همکاری با پژوهشکده را ندارید، سخنان اینجانب را آزموده و به شبکه همکاران ما وارد شوید.
برگزاری همایش های فراگیر در حوزه مناسبات و پیوندهای فکری و فرهنگی به عنوان نمونه ای از این اقدامات به ابتکار گروه جریان های فکری پژوهشکده تاریخ اسلام از ۴ سال پیش آغاز شده که سومین محصول این برنامه جامع و دراز مدت، همایش پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز است که امروز و فردا شاهد برگزاری آن هستیم.
توجه ویژه به قلمرو ایران بزرگ فرهنگی و شناسایی و تقویت پیوندهای فکری و فرهنگی با این مناطق از برنامه های جدی و مستمر پژوهشکده تاریخ اسلام است که همگان را به پیوستن و ارائه تولیدات خود در قالب این برنامه دعوت می نمایم.
سرزمینهای فرارود یا آسیای مرکزی و قفقاز جزء مهمی از این جغرافیای مشترک فرهنگی است، تاریخ دیرپای مشترک، دین و مذهب مشترک، فرهنگ، آداب، رسوم و آیین های مشترک، پیشوایان فکری و فرهنگی مشترک و حتی زبان مشترک همگی به یک مفهوم دلالت می نماید که اندیشمندان و فرهنگ مداران و خاصه دانشگاهیان این سرزمین ها باید ورای مرزهای سیاسی و البته با احترام به آنها و استقلال ملت ها، خود را اجزای یک پیکره واحد فکری و فرهنگی دانسته و هر روز بر توسعه مناسبات علمی و دانشی خود بیافزایند.
بخارا، سمرقند، خجند، تا شکند، مرو، دربند، گنجه، ایروان و دهها نام دیگر در اذهان نه تنها نخبگان بلکه توده های مردم ایران سرزمین های نام آشنا و پاره هایی از یک خاطره مشترک فرهنگی است که لازم است پاس داشته شود و پیوندهای آن تقویت شود و اگر در جایی کُمیت اسب سیاست لنگ می زند، وظیفه اندیشمندان و اهالی علم و فرهنگ و هنر بیشتر می شود تا با زبان لطیف علم و فرهنگ این پیوندها را پاس داشته و تقویت نمایند.
جای بسی خوش وقتی است که دانشگاه تهران از سالها پیش با تشخیص این اهمیت به راه اندازی رشته ها و مراکز پژوهشی تخصصی در این حوزه پرداخته اما واقعیت آن است که توجه مستمر و رو به توسعه در این حوزه هنوز به یک گفتمان غالب در فضای علمی و دانشگاهی تبدیل نشده و این کم توجهی منجر به جایگزینی افراد و فرهنگ هایی شده است که کمترین پیوند فرهنگی و فکری را با این سرزمین ها و تاریخ آن دارند.
این همایش باشکوه علمی که در دو روز و با حضور دهها استاد و پژوهشگر داخلی و خارجی و با ارائه دهها سخنرانی و مقاله علمی در پنل های گوناگون همراه است و با مشارکت تعداد زیادی از دانشگاه ها و مراکز پژوهشی ایرانی و خارجی شکل گرفته است می تواند نقطه عطفی در جلب توجه و توسعه همکاری های علمی به این حوزه مهم باشد.
همه شما حضار محترم، استادان و دانشجویان عزیز را به بهره مندی حداکثری از برنامه های این دو روز، امروز در دانشگاه تهران و فردا در پژوهشکده تاریخ اسلام، فرا می خوانم.
روزبه زرینکوب (عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران): از هندوکش تا قفقاز: تحریف جغرافیای آسیای مرکزی، از اسکندر مقدونی تا امپراتوری روم
آگاهیهای تاریخی موجود دربارۀ ناحیۀ هندوکش که در متون کلاسیک یونانی و لاتینی آمده است، بهویژه از روزگار اسکندر مقدونی، به سبب لشکرکشی او به شـرق و وصف آنها، افـزایش قابل ملاحظه یافته است، اما به نظر میرسد اسکندر و جغرافیدانان، تاریخنگاران و سرداران همراه او، آگاهی درستی از موقعیت جغرافیایی رشتهکوههای هندوکش نداشتهاند.
در عین حال، شواهدی را میتوان نشان داد که بر اساس آن، اسکندر و نویسندگان همراه او و یا زندگینامهنویسان اسکندر، عامدانه بخشی از جغرافیای مشرقزمین از جمله آسیای مرکزی را تحریف کردهاند. برای مثال، مورخان و نویسندگان همعصر اسکندر تلاش کردند تا با جعل واقعیات جغرافیایی، کوههای هندوکش و قفقاز را یک مکان واحد معرفی کنند تا مکان وقوع برخی از اسطورههای یونانی را با مکان وقوع لشکرکشیهای اسکندر در آسیای مرکزی و شرق فلات ایران انطباق دهند. این بدفهمی و جعل جغرافیای هندوکش، در روزگار امپراتوری روم نیز ادامه یافت؛ چنانکه گاه در معرفی قلمرو فرمانروایان اشکانی نیز تداخل و تطــابق میان هندوکش و قفـقاز به وضوح دیده میشود.
مهرداد ملکزاده (عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ باستانشناسی): مادان، سکایان و گوناگونی قومی و فرهنگی قفقاز باستان(آگاهیهای زبانشناختی، یافتههای باستانشناختی و دادههای تاریخی)
قفقاز امروزی شامل جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان (و بسیاری دیگر) آوردگاه قومیتها و ملیتهای پُرشمار و گوناگونی بوده و است. تاریخ قفقاز تا پیش از تسلط روسیۀ تزاری بر این ناحیه، حاکی از غلبۀ تام و تمام فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی و آشتی همۀ آن قومیتها و ملیتهای متنوع در کنار هم و زیر سایۀ فرهنگ ایرانی بود. جدایی این نواحی از ایران و چیرگی سهمگین روسیۀ تزاری و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با توجه به سیاست درهای بسته و دیوار آهنین، به گونهای شاید تصنّعی همۀ آن قومیتها و ملیتهای متفاوت را بهاجبار در کنار یکدیگر نگاه میداشت، اما در لحظۀ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکافهای عمیق دیرینه عمیقتر شد و قفقاز به صحنۀ جنگهای بیپایان قومی و ملی تبدیل شد. جنگهای آذریان با ارمنیان و جنگ گرجیان با آسها و روسها و دیگران با دیگران. این جنگها که ریشه در منازعات طولانی پیدا و پنهان پیشین مردمان قفقاز داشت، پژوهشگران را برای بررسی زمینههای تاریخی همۀ آن تفاوتها و تمایزهای تاریخی و فرهنگی و زبانی و قومی و ملی و دینی تحریک و ترغیب میکرد.
در ایام چیرگی مکتب تاریخنویسی اتحاد شوروی در تاریخ قفقاز باستان، دانشمندان آذربایجانی از مادان مینوشتند، دانشمندان ارمنی از اورارتوها و دانشمندان آسی از سکایان. پس از آن، همۀ آنان از برهمکنش میان مادان و اورارتوها و سکایان و دیگران نوشتند، ولی گاه از دایرۀ اعتدال و تاریخنویسی بیطرفانه خارج شدند و افسانهها بافتند و خود را برترین قوم و ملت قفقاز دانستند. آذریان بیشتر به دامان پانترکیسم غلتیدند و ارمنیان در ریشههای نداشتۀ اورارتویی خود غلو کردند. در مقالۀ حاضر، با نگاهی به پیشینۀ حضور اقوام ایرانیزبان و ایرانیتبار مانند کیمریان، سکاییان و پسانتر مادان در جغرافیای تاریخی و هم تاریخ جغرافیایی قفقاز، با مدد گرفتن از آگاهیهای زبانشناختی، یافتههای باستانشناختی و دادههای تاریخی، به بررسی پیوندهای فرهنگی این مردمان دیرین با یکدیگر و با فرهنگ ایران پرداخته شده است.
عباس قدیمی قیداری (دانشیار تاریخ دانشگاه تبریز): نگاهی به تاریخنویسی فارسی در قفقاز در قرن نوزده میلادی
قفقاز پیوستگیهای دیرین تاریخی و فرهنگی با ایران دارد. این پیوستگیها نهتنها بعد از سلطه و حاکمیت روسها در نتیجۀ عهدنامههای گلستان و ترکمنچای و جداییهای سیاسی و جغرافیایی از بین نرفت، بلکه استمرار یافت. یکی از نمودهای مهم استمرار این پیوستگیها، خلق آثار مکتوب به زبان فارسی در قفقازِ قرن نوزدهم است. با وجود سیاست روسها در زدودن میراث مشترک و نشانههای پیوستگی قفقاز با ایران، زبان فارسی کماکان بهعنوان زبان فرهنگ و دانش و مکتوبات به کار گرفته میشد و در همین راستا آثار تاریخنویسی متعددی به زبان فارسی در قفقاز به ظهور رسید. این آثار تاریخنویسانه در پیوند با نویسندگان آثار، در جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی گاه با همدیگر متفاوت میباشند، اما استمرار فرهنگ ایرانی و پیوستگیهای تاریخی و فرهنگی این دو سرزمین را در دو مؤلفه به نمایش میگذارند: سنت تاریخنویسی ایرانی و زبان فارسی.
این مقاله نگاهی انتقادی-تحلیلی به آثار تاریخنویسی فارسی در قفقاز قرن نوزدهم میلادی دارد.
ناهيد عبدالتاجديني(دکتري زبان روسي، دانشگاه دولتي سنتپترزبورگ): دیرپایی میراث فرهنگی ایران از سکاها و سرمت ها تا روزگار معاصر: جايشناسي و ريشه شناسي نام های رودخانه هاي اوراسياي مرکزي
اوراسیای مرکزی دارای پیوستگی یا ارتباط چندهزارسالۀ تاریخی و فرهنگی-تمدنی با ایران است. یکی از زواياي این روابط ديرپا، مناسبات زبانی بهویژه نامگذاری اسامی ایرانی بر اماکن جغرافیایی این مناطق از جمله رودخانه ها میباشد. سکاها و پس از آنها سرمتها که از هزارۀ پيش از ميلاد در مناطق جنوبي و مرکزي روسيه کنوني و اروپاي شرقي زندگی ميکردند، از ايرانياني بودند که زبان آنها نيز به شاخۀ ایرانی گروه هندوایرانی خانوادۀ هندواروپایی تعلق داشت. بررسي ريشه شناسي و جايشناسي اسامي جغرافيايي، علاوه بر گسترش دامنۀ علمي مطالعات زبانشناسي، از نظر پژوهشهاي تاريخي نيز اهميت بنيادين دارد؛ که قلمرو و گسترۀ پراکندگي اقوام سکايي-سرمتي را معين ميکند. به اين معنا که امروزه علاوه بر استفاده از داده هاي تاريخي و باستانشناسي، با ريشه شناسي اسامي جغرافيايي ميتوان به شناسايي روشنتر بخشهايي از تاريخ بهويژه دامنۀ توزيع و پراکندگي اين اقوام ايراني در اوراسياي مرکزي (در اين مقاله: بخشهايي از اروپاي شرقي، مرکز و جنوب روسيه) دست پيدا کرد. در پژوهش حاضر، با شیوه توصیفی-تحلیلی و استفاده از دادهها و منابع تاریخی و زبانشناسی، با تکيه بر اصول زبانشناسي به بررسی ریشه شناسی و توصیف چند مکان جفرافیایی اين منطقه که دارای ریشه ایرانی میباشند- پرداخته شده است که براي جامعۀ علمي نتايج جالبتوجهي خواهد داشت. از ميان اين اسامي میتوان به نام رودخانههاي دنيپر (dniper-Днепр)؛ دن (Дон-dun) و چچورا (chechorа- Чечора) اشاره کرد که داراي ريشه ايراني میباشند و در مقاله حاضر در کنار تعدادي ديگر از واژههاي مشابه مورد بررسي قرار گرفتهاند.
نگار حبیبی(استاد هنر و معماری اسلامی در دانشگاه ژنو سوئیس): فرهنگ بصری در ایران صفوی(مطالعه موردی: نقاشی دیواری در جلفای نو و اصفهان)
در سال ۱۶۰۳م. ساکنان جلفا و دیگر شهرهای بزرگ ارمنستان -که طبق مستندات تعدادشان به سیصدهزار نفر میرسید- به دستور شاهعباس یکم (۱۵۸۸-۱۶۲۹م) مجبور به ترک زمینهای خود شدند؛ زیرا قادر به دفاع از منطقه در مقابل حملات عثمانیان نبودند. در سال ۱۶۰۵ که در منطقۀ جلفای نو در حومه اصفهان مستقر شدند، ارمنیان امتیاز بزرگ تجارت بینالمللی با اروپا و آسیا را به دست آوردند. از این فعالیتهای تجاریِ جامعۀ ارامنه و ارتباط پویای آنان بهویژه با اروپا، شاهعباس سود سرشاری برد. بدین ترتیب ارامنۀ منطقه جلفای نو، نهتنها نقش مهمی در فعالیتهای اقتصادی و سیاسی بینالمللی صفوی بازی کردند، بلکه نقش برجستهای در امور داخلی ایران نیز داشتند.
در منطقۀ جلفای نو ارامنه با حدود پنجاههزار نفر جمعیت، یک شهر خودمختار با حکومت و دین مستقل ایجاد کردند. در نیمۀاول قرن هفدهم میلادی، چندین کلیسا و خانه ساخته شد که نقوش دیوارهای آنها از هنر اروپایی الهام گرفته بود. این خانهها از مهمترین نمادهای هنر تزئینی میباشند. نقاشی دیواری در حقیقت از مهمترین هنرهای زینتی در اصفهان عصر صفوی بود که در خانههای نجبا و دادگاه سلطنتی از این هنر استفاده میشد؛ همچون «کاخ چهلستون» و «کاخ نمادین صفویه» که بهطور کامل با نقاشیهای دیواری تزئین شده است.
مؤلف پژوهش حاضر درصدد است تا با بررسی نقاشیهای دیواری خانهها و کلیساهای جلفای نو و مقایسۀ آنها بهویژه با نقاشیهای ایوان چهلستون در اصفهان، روابط هنری میان جامعۀ ارامنه و دادگاه صفوی در قرن هفدهم را مورد بررسی قرار دهد. با توجه به مطالعۀ زمینههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران در قرن هفدهم، این مقاله بر آن است تا به بررسی وسعت تأثیر سنتهای هنری مذهبی و کفرآمیز ارامنه در شکل دادن به هنر صفوی -که در اصطلاح به آن نقاشی فرنگیسازی میگویند- بپردازد.
نصرالله صالحی(استادیار دانشگاه فرهنگیان): مینیاتورهای شجاعتنامه به مثابه تاریخ مصور جنگهای ایران و عثمانی در قفقاز
شجاعتنامه اثر منظوم محمد چلبی ملقب به «دال» و مشهور به «آصفی»، دولتمرد، نظامی و شاعر سدة دهم هجری عثمانی است. با تهاجم سپاه عثمانی به قلمرو ایران در قفقاز (۹۸۶ق/۱۵۷۸م)، آصفی بهعنوان کاتبِ سفر نظامی به خدمت سرعسکر سپاه عثمانی «لالا مصطفیپاشا» درآمد. وی هنگام نبرد صفویان و عثمانیان، توسط قزلباشان اسیر شد و به اردبیل، قزوین و اصفهان برده شد. او بعد از تحمل حدود شش ماه اسارت در اصفهان، از این شهر گریخت و خود را به سواحل خلیجفارس رساند و از آنجا راهی بصره شد. از بصره خود را به اردوگاه سپاه عثمانپاشا رساند و در یورش سپاه عثمانی به تبریز (۱۵۸۵م/۹۹۳ق) بهعنوان کاتب سفر نظامی، سپاه عثمانی را همراهی کرد. آصفی بعد از بازگشت به استانبول، اقدام به تدوین وقایعنامه ای منظوم در شرح نبردهای صفویان و عثمانیان در قفقاز به نام شجاعتنامه کرد. وی کوشید تا به سبک و سیاق شاهنامه فردوسی، اثری حماسی به نظم ترکی درآورد. کتاب از لحاظ تاریخ جنگهای صفویان و عثمانیان، حائزاهمیت زیادی است. بهویژه آنکه کتاب حاوی ۷۷ نگارۀ رنگی زیبا و متنوع است. هر نگاره حاوی آگاهی های بصری از جنبه های سیاسی، فرهنگی و نظامی میباشد. تعدادی از نگاره های کتاب به مثابه تاریخ مصور جنگهای ایران و عثمانی در قفقاز است. برخی دیگر از نگاره ها، روایتی تصویری از تاریخ صفویان است. در این اثر، چهره بزرگان صفوی نظیر شاهمحمد خدابنده، حمزهمیرزا، امامقلیخان و دهها شخصیت دیگر به زیبایی به تصویر کشیده شده است. همچنین نگاره های متعدد مربوط به صحنه های نبرد دو سپاه، موقعیت های جغرافیایی، نوع سلاحهای نظامی و موضوعات متنوع دیگر بر ارزش و اهمیت شجاعتنامه افزوده است. در مقاله حاضر، گزیده ای از نگاره های شجاعتنامه معرفی و جنبه هایی از ارزش و اهمیت آنها شرح و توصیف شده است.
تامار لکویشویلی(مؤسسه مطالعات شرق جی. تسرتلی، دانشگاه دولتی ایلیا): لباسها و زیورآلات ایرانی اشراف گرجستان: مطالعه نقاشیهای دیواری کلیسای قرن هفدهم گرجستان
در این مقاله، جنبههای کمتر شناخته شده و کمتر بررسی شده تعاملات فرهنگی ایران و گرجستان، یعنی نفوذ ایران بر لباس اشراف گرجستان در قرن هفدهم بر اساس تحلیل چند نقاشی از کلیساهای ارتدوکس گرجستان مورد مطالعه قرار گرفته است.
تاریخچه لباس گرجی همچنان مهمترین موضوع در زمینه تعاملات فرهنگی گرجستان و ایران است. بررسی این موضوع را بدون درنظر گرفتن لباسهای مشابه در ایران غیرممکن است. در نتیجه از روشهای کیفی و مقایسهای استفاده شده است. این تعاملات بهویژه در طول دوره صفویه، زمانی که ایران بخش شرقی گرجستان را تحت سلطه داشت، بسیار مشهود بود. بخش غربی این کشور تحت نفوذ سیاسی عثمانی بود، اما در آنجا نیز نفوذ فرهنگی ایران نیز بسیار قویتر از ترکها بود. به همین دلیل، در آن دوره پادشاهان و اشراف گرجستان غالباً از لباس و زیورآلات ایرانی استفاده میکردند، یا لباسهایشان اثرات آشکاری از نفوذ ایران را نشان میدهد. در مقاله ارائه شده، ویژگیهای چندین نقاشی دیواری کلیساهای گرجستان قرن هفدهم که خانوادههای شاهان و اشراف را نشان داده میدهد مورد بحث قرار میگیرد (به عنوان مثال، نقاشیهای دیواری کاتسیا چیکوانی و گئورگی لیپارتیانی – کلیسای مارتویلی، غرب گرجستان؛ کلیسای ملکه مریم دادیانی و پسرش- کلیسا استیتسکوولی، شرق گرجستان، و غیره).
محیط تاریخی که پیششرط تقویت چنین تمایلاتی در لباس بوده مورد بحث قرار گرفته است. همچنین بر جزئیات متمایز لباسها و اهمیت نمادین آنها تأکید شده است.
کاوه بیات(پژوهشگر آزاد): جنیدخان در ایران (تیر- بهمن ۱۳۰۷)
استقرار فزایندۀ مجموعهای از طوایف کوچرو در حدّ فاصل یکی از مهمترین حوزه های تمدن ایرانی در ورارود و پیکر اصلی این حوزه در فلات ایران، نقش مهمی در گسسته شدن رشته های این دو حوزه داشت. عنصر زبان -عمومیت زبان ترکی در میان این طوایف- و از یک مرحله به بعد نیز افزوده شدن تفاوت مذهبی بر این مقوله نیز در دامن زدن به این گسست مؤثر بود. البته در کنار این گسست «تمدنی» به معنای دقیق کلمه، یعنی گسستِ میان حوزه ای یکجانشین و شهری شمال و جنوب، استقرار طوایف کوچرو و ترکزبان، در این حدّ فاصل به نوع دیگری از پیوندهای ایلی و عشایری در این حوزه میدان داد که بنا به مجموعه ای از دلایل -از جمله نوعی قابل ادراک به آن نوع پیشینی و کهنتر از علایق- مورد توجه چندانی نبوده است.
در این بررسی، بهعنوان نمونه ای از دهها نمونۀ دیگری که در حوزه رفتوآمدهای مرزی حوزۀ خراسان بهویژه ترکمن صحرا در نیمۀ نخست قرن گذشته میتوان بدانها اشاره کرد، از حضور کوتاه محمد قربان محمد سردار (۱۸۶۲-۱۹۳۸م) معروف به «جنیدخان» در سال ۱۳۰۷ش. در ترکمن صحرا و نحوۀ راهیابی او به افغانستان در همان ایام یاد خواهد شد.
جنیدخان از بزرگترین رهبران سیاسی و نظامی ترکمنها در سالهای نخست قرن بیستم با یک پیشینۀ طولانی از مبارزه با استعمار روس -چه به صورت تزاری و چه به صورت بلشویکی بعدی آن- بود. ناتوانی قوای دولتی ایران در تقابلِ با او و بازتاب افسانه ای حضور او در ایرانِ آن دوره، از جمله مضامینی است که در این یادداشت کوتاه مورد توجه خواهد بود.
سیده فهیمه ابراهیمی(استادیار گروه تاریخ دانشگاه علامه طباطبایی): دوگانگی در رویکرد و رفتار جدیدیان بخارا و سمرقند؛ علل و پیامدها
حرکت جدیدیه، جریان فرهنگی بسیار مهمی بود که در نتیجة تغییر اجتماعی ناشی از ظهور روسیه در فرارود شکل گرفت. در بررسی استراتژیهای سیاسی و فرهنگی میان جدیدیان سمرقندی و بخارایی، تا مقطعی شاهد وحدت رویه هستیم، اما بهتدریج چرخش کاملی در استراتژی و روش رهبران سمرقندی رخ داد. این تفاوت و تمایز به قدری جدّی بود که سمرقندیان را پیش از بخاراییان به دامان روسیه افکند. در جریان جنگ جهانی اول این جدیدیان سمرقند بودند که در برابر فتاوای علمای عثمانی علیه روسها، جهاد علیه ائتلاف عثمانی و حمایت از وطن خود روسیه و آق پادشاه (تزار) را واجب شمردند و اظهار داشتند که باید خود را شهروند روسیه بدانند و در ادارۀ مملکت فعالانه مشارکت کنند. پیوستن به روسها سرنوشت بسیاری از جدیدیان بخارایی نیز بود، اما این اتفاق با سیر و عللی متفاوت برای آنها با ورود بلشویکها رخ داد و در جنگ جهانی و حضور تزارها، همچنان در پی اصلاح جامعه از طرق گوناگون و ساختن سرزمینی با ارزشهای نوین جهانی و قوانین اسلامی بودند.
در جستوجوی چرایی این تفاوتِ رویکرد و رفتار، به یک تفاوت ماهوی میان این دو شهر میرسیم. در نبرد میان سپاهیان امیر بخارا با روسیه در آوریل ۱۸۶۸م/۱۲۸۵ ق، سمرقند سقوط کرد و در جغرافیای سیاسی جدید به همراه خوقند، اوراتپه و خجند تحت فرمانداری کل ترکستان درآمد، اما بخارا در مقام خراجگزار روسیه، حکومت اسلامی را همچنان سر پا نگه داشت و مقامات امور داخلی را با نظر قیّم خود (روسیه) اداره میکردند. مدعای ما این است که: تفاوت در نوع حضور روسیه در دو شهر موجب شد تا بخاراییان با تأثیرپذیری از الگوهای جدید فرهنگی، با علم به برتری قدرت روسیه، به ابزارهایی برای رهایی از استعمار تمسک جستند، ولی سمرقندیان پس از تلاشهای نوگرایانه اما ناکامِ خود، تصمیم به تغییر استراتژی گرفتند و نوعی سبک زندگی اسلامی-روسی پدید آوردند.
جورجیو روتا(مؤسسه مطالعات ایران، آکادمی علوم اتریش، وین): ازدواجهای قفقازی: توضیحاتی در مورد ازدواج بین غلامان صفوی و زنان صفوی
موضوع طبیعت و نقش غلامان در دولت صفوی در طول دو دهه گذشته مورد توجه زیادی قرار گرفته است. اگرچه دیدگاههای مختلفی در این خصوص بیان شده است و اگرچه واقعیت مشهوری است که زنان گرجی در حرمسراهای حاکمان صفوی حضور دارند، اما تقریباً هیچ چیزی درباره زنان غلامان گفته و نوشته نشده است.
یک تحقیق بسیار مقدماتی، اطلاعاتی را درباره تقریبا ۱۵ زنان غلامان به دست میدهد. بر این اساس، متن حاضر میکوشد بر «مدلهای» مختلف ازدواج در دسترس این مردان تأکید نماید.
جواد مرشدلو(عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس): چپگرایی قفقازی و گفتمان تجدد در ایران مدرن: بررسی مفهوم سوسیالیسم در اندیشه و آرای آوتیس سلطانزاده(میکائیلیان)
قفقازیۀ روس در کنار ترکیه عثمانی، مصر و شبهقاره هند، یکی از دریچههای آشنایی ایرانیان با مدرنیته اروپایی بود. تسلط روسیه تزاری بر این سرزمین از رُبع نخست سدۀ سیزدهم/ نوزدهم به بعد، زمینه شکلی از نوسازی استعماری آن را فراهم آورد که نتایج فرهنگی و فکری آن در درازمدت تجلی یافت. وانگهی، تبدیل قفقاز به تبعیدگاه شماری از چهرههای روشنفکر و دگراندیش روس و تقویت ارتباطات فکری با غرب متجدد، این بخش از قلمرو تزار را بستر مستعدی برای پویایی فکری و تلاقی گفتمانهای فرهنگی کرد. همزمان، همسایگی بخشی از ایران با قفقاز و افزایش رفتوآمدها بهویژه در حوزه شمال و شمال غربی که مشترکات فرهنگی، زبانی و خاستگاهی بستر مستعدی برای ارتباط فراهم آورده بود، به معنای تأثیرپذیری ناگزیر از تحولات این حوزه بود. این وضعیت در آستانه سده چهاردهم/بیستم آهنگ متفاوتی به خود پذیرفت. تشدید فضای انقلابی در روسیه و همزمان شتاب گرفتن تحولات در ایران، بستر کمسابقهای برای همکاری نیروهای انقلابی و تحولخواه در دو سوی ارس فراهم آورد که با وجود خاستگاههای فرهنگی متفاوت، درک مشترک و متجددی از مفهوم عدالت و نوسازی داشتند؛ درکی که خود محصول تکوین ذهنیت و نگرش آنان در محیط فکری و سپهر گفتمانی قفقاز بود. این سرزمین در فاصله سالهایی که از انقلاب روسیه (۱۳۲۲-۱۳۲۳ق/ ۱۹۰۵م) تا انقلاب اکتبر (۱۳۳۵ق/۱۹۱۷م) به درازا کشید، عرصه جَوَلان گفتمان چپگرایی با روایت روسی بود. این شرایط زمینه مستعدی برای تکوین یک جریان سوسیالیسم انقلابی و رادیکال فراهم آورد که بر طیفی از روشنفکران تجددخواه و چپگرای ایرانی تأثیر آشکاری نهاد. این روشنفکران به سهم خود نقش مؤثری در تغییر محتوایی و دلالتی گُفتمان چپ و جریان تجدد و نوسازی در ایران ایفا کردند. در پژوهش پیش رو، ارزیابی تحلیلی این تأثیرپذیری و پیامدهای آن بر محور اندیشه و آرای «آوتیس سلطانزاده» از چهرههای ایرانی پیشرو در جریان فکری چپ، مدنظر قرار گرفته است. برداشت نویسنده آن است که سلطانزاده را میتوان نمایندۀ یک چرخش گُفتمانی در جریان فکری چپ ایرانی قلمداد کرد و این تغییر با فضای متحول قفقاز انقلابی پیوند آشکاری داشته است. نمونۀ سلطانزاده را میتوان معیاری برای ارزیابی دوبارۀ گفتمان تجدد فکری در ایران مدرن از زاویۀ مطالعات پسااستعماری در نظر گرفت. مبنای استنادی این بررسی محتوای نوشتههای سلطانزاده است که با رویکرد تاریخ فکری در زمینه و بافتار گفتمانی آن تحلیل شده است.
حبیبالله اسماعیلی(پژوهشگر تاریخ و فرهنگ): تصویر و تصور متقابل ایرانیان و اوزبکان درگزارشهای منابع تاریخی و ادبی از نبردهای شاهاسماعیل و شیبکخان
دوگانههای ایرانی ـ تورانی که در شمار عناصر پایدار هویتآفرین در خاطره تاریخی ساکنان دو سوی جیحون بود، در خلال نبردهای شاهاسماعیل و شیبکخان در شبکه معنایی نوینی بازتولید شد. در منابع تاریخی و ادبی این دوره، عناصر تازهای همانند اوزبکی – ایرانی، ترکی- تاجیکی و شیعی- سنی نیز به چشم می خورند.
گزارشهای مندرج در منابع تاریخی و مفاهیم جاری در منابع ادبی صفوی و اوزبک درباره ناهمسازیها، رقابتها و ستیزهای نظامی و غیرنظامی صفویان و اوزبکان در خلال روزگار سلطنت شاهاسماعیل یکم امکان ردیابی و توصیف تصاویر هویتآفرین هریک از طرفین منازعات صفوی- اوزبک از«خود و دیگری» را فراهم کردهاست.
در مقاله حاضر، بر این مبنا که در هنگامه بحران ها و منازعات و رقابتهای سیاسی، پژواک نشانهها و شبکه معنایی هویتآفرین در منابع و متون ادبی وتاریخی به گونهای اغراقآمیز منعکس میشوند، شبکه معنایی هویتبخش در متون تاریخی و ادبی عصر شاهاسماعیل صفوی و شیبانی به مثابه یکی از تفسیرهای عصری و نسلی دوگانه ایرانی_تورانی متأثر از رقابتهای صفویان و اوزبکان ردیابی خواهد شد.
بدان سبب که به رغم مشترکات عمیق تاریخی و فرهنگی، مفاهیم هویتساز و عناصر و نشانههای حاصل از منازعات کلامی و غیرکلامی این دوره تاریخی، بر مناسبات ایرانیان و مردمان آسیای مرکزی در قرون اخیر اثر جدی گذاردهاست، واکاوی و مباحثه در این باب میتواند ما را در تصویر واقعیتر از یکدیگر یاری رساند.
رسول جعفریان(استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران): چگونگی مراحل فتح قفقاز، تأسیس و حدود و ثغور ایالت ارمینیه (قرن اول تا دوم قمری/ هفتم تا هشتم میلادی)
قبل از فروپاشی کامل امپراتوری ساسانی در سال ۳۰ق/۶۵۰م، پس از سقوط مدائن و تصرف ایالت «آتورپاتکان» از سوی عربهای مسلمان و همچنین بعد از خداحافظی همیشگی هراکلیوس امپراتور بیزانس (۶۱۰-۶۴۰م) با بخشی از قلمرو خود در شام و جزیره و عقبنشینی وی تا کوههای توروس در آسیای کوچک، این بار نوبت ماترک ساسانیان و بیزانس در قفقاز بود تا لشکر اسلام این منطقه بسیار مهم و استراتژیک را فراچنگ آورند و آن را به جزئی از قلمرو سرزمینهای اسلامی تبدیل کنند؛ تا بدین ترتیب ایالتی به نام «ایالت ارمینیه» پا به هستی بگذارد.
در این بخش جغرافیایی همانند برخی دیگر از قلمروهای اسلامی، نهتنها در بعضی از سالشماری رویدادها و وقایع، بلکه همچنان در برخی از مراحل مختلف فتح شهرها و مناطق قفقاز و تعیین مرزهای غربی-شرقی و شمالی-جنوبی ایالت ارمینیه در قرون نخستین اسلامی، میان منابع دست اول تاریخی و جغرافیایی اسلامی، منابع ارمنی، گرجی و بیزانسی اختلاف نظر وجود دارد.
در این پژوهش تلاش شده است تا با تکیه بر منابع دست اول اشارهشده در بالا و به کمک روش تطبیقی و با تحلیل و تدقیق موشکافانه، به تقسیمات اداری-سیاسی ایالت ارمینیه (شامل اران، ایبریا و ارمن) پرداخته شود و گزارشی شایسته و علمی از سالشماری و روند فتوح و تأسیس ایالت ارمینیه در منطقه قفقاز از (قرن اول تا دوم قمری/ هفتم تا هشتم میلادی) ارائه شود.
نگار آلائوا(پژوهشگر ارشد، مؤسسه تاریخ، آکادمی علوم، جمهوری ازبکستان): آسیای مرکزی و ایران در قرنهای شانزدهم تا نوزدهم میلادی: روشها و اشکال تبادل فرهنگی و فکری
در مجموعه بزرگی از پیشینۀ علمی، آثار مهمی وجود دارد که برخی از جنبههای روابط فکری و فرهنگی میان آسیای مرکزی و ایران در آنها انعکاس یافته است. ترکیبی از این آثار خاص، امکان بازآفرینی کامل تصویری از تعاملات که در منطقه رخ داده را بهدست میدهد. به همین منظور، نوشتار حاضر برخی اندیشههای مفهومی و نظری را مطرح میسازد که باعث میشود بتواند خطوط کلی این موضوع نسبتاً وسیع را مشخص نمود.
اول از همه، باید متذکر شد که روند نفوذ متقابل چنان فراگیر است که متعلق دانستن اکثر دستاوردهای فکری و فرهنگی به یک یا چند گروه از مردم کار دشواری است. بنابراین، باید آنها را بهعنوان میراث مشترک فرهنگی مردم کل منطقه مورد توجه قرار داد که البته بخشی جداییناپذیر از تمدن جهان نیز هست.
براساس مطالب موجود، میتوان به شیوهها و اشکال زیر در زمینه فرآیندهای تبادل تاریخی در منطقه اشاره کرد:
*مهاجرت پتانسیل فکری (نمایندگان علوم و هنر)؛
*سیاست تمرکزگرایی دولت؛
*روابط دیپلماتیک بین کشورها (قوانین کلی «مراسم سفارت»، مبادله هدایا که همچنین به تبادل نوآوریهای مختلف، ازدواج میان سلسلههای حاکم و غیره کمک میکند.)
قابل ذکر است که امکان جلوگیری از اختلافات سیاسی و رویارویی میان کشورها وجود ندارد، و در برخی موارد نیز فرآیندهای ادغام قومیتی را موجب میشود. مهاجرت جمع بسیاری از محققان و نویسندگان ایرانی در آغاز قرن ۱۶ میلادی در قلمرو خراسان، ماورءالنهر و هندوستان و همچنین تأثیر متقابل سنتهای مکاتب خوشنویسی هرات و تبریز که جایگاه مشخصی در توسعه هنر مینیاتور آسیای مرکزی داشت، مثالی روشن در این زمینه است.
فرهنگ لغت ازبکستانی-فارسی «سنگلاخ»، که میرزا محمد مهدیخان آسترابادی، مورخ و زبانشناس ایرانی آن را نگاشته و همچنین فعالیتهای تاریخی مورخ مشهور خوارزم، محمدرضا میراب آگاهی برای ترجمه شمار قابل توجهی از آثار تاریخی از فارسی به ازبکی، نیاز به تبادل فکری- فرهنگی این مردمان را نشان میدهد.
روند درهمآمیختگی و نفوذ متقابل عناصر هنر آسیای مرکزی و ایران بهویژه در زمینه معماری و میراث شفاهی میتواند براساس نمونههای روشن مورد بررسی قرار گیرد. وجود تماسهای منظم فرهنگی بین مردم منطقه باعث ظهور بسیاری از عناصر مشترک در آداب و رسوم، سنتها و ارزشهای ملی آنها شده است.
حسین زرینی(مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ قفقاز): فرایند روسیسازی قفقاز
براساس شواهد بیشمار تاریخی منطقۀ قفقاز جنوبی تا پیش از الحاق رسمی به امپراتوری روسیه، در نتیجۀ جنگهای روس و ایران و معاهدۀ تحمیلی ترکمنچای (۱۲۴۳ق/۱۸۲۸م) جزوی از قلمرو حکومتهای ایرانی بود. در قفقاز گروههای مختلف قومی و دینی زندگی میکردند که آذریهای مسلمان، گرجیها و ارمنیهای مسیحی عمدهترین آنها بودند. برخی از این اقوام که از قضا بسیار پرشمار هم بودند، کاملاً ایرانی بودند و هیچ تمایزی با ساکنان شمال غرب امروز ایران نداشتند؛ گروه دیگر هم با وجود برخی تفاوتهای دینی، بیش از هر جای دیگری ایرانی قلمداد میشدند. بنابراین روسیه بعد از عهدنامۀ ترکمنچای مالک یک سرزمین ایرانی شد که در همۀ شئون با فرهنگ اسلاوی آنها متمایز بود. بدیهی است که پذیرش حکّام بیگانۀ جدید و تعامل مردم بومی منطقه با آنها خالی از اشکال نبوده است. در این مقاله تلاش شده است تا با بررسی روند حضور و حاکمیت روسها در قفقاز طی سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۹۰۰م، نشان داده شود که روسها با چه ابزارهایی و از چه طریقی به حضور خود در این منطقه مشروعیت و تداوم دادند و آیا موفق شدند که به منطقه قفقاز جنوبی رنگ و بوی روسی دهند؟
زهرا محمدی(دانشآموخته رشته تاريخ آسياي مرکزي و قفقاز، دانشگاه تهران): حیات و اندیشههای خواجه عبدالخالق غجدوانی در ماوراءالنهر
مؤلف پژوهش پیش رو در پی توصیف اوضاع سیاسی- اجتماعی ماوراءالنهر از زمان ورود اسلام تا دوران «خواجه عبدالخالق غجدوانی» و تببین نقش او در شکلگیری طریقت نقشبندیه برآمده است. مدعای این تحقیق آن است که فعالیت متصوّفانۀ خواجه عبدالخالق غجدوانی با در نظر گرفتن میراث فرهنگی مردم ماوراءالنهر و نیز مبانی اسلام، مسیر همواری را برای گسترش تصوف و فعالیتهای فرهنگی این منطقه پدید آورده بود. پس از فتح ماوراءالنهر توسط مسلمانان، این ناحیه به یکی از مهمترین مراکز فرهنگی و تمدنی جهان اسلام تبدیل شد. همزمان با گسترش نفوذ اسلام در این ناحیه، تصوف هم توانست جایگاه ویژهای در ماوراءالنهر به دست آورد. خواجه عبدالخالق غجدوانی که از او بهعنوان بنیانگذار سلسلۀ خواجگان یاد میشود، نقش مهمی در رواج عقاید صوفیانه در آن سامان داشت و تعالیمش بنیانهای فکری طریقت نقشبندیه را تشکیل داد. وی که هشت اصل از اصول یازدهگانۀ طریقت نقشبندیه را پایهگذاری کرده بود، با تأکید بر تقوی و زهد و تزکیۀ نفسانی، توصیه به انس با قرآن و طلب علم فقه و حدیث، دوری از دنیا و توکل دائم بر خداوند و پیروی از سنت و مذاهب سلف، سالکان را راهنمایی میکرد. پس از گسترش فعالیتهای صوفیانه در ماوراءالنهر، میتوان حضور طریقتهای صوفیانه را در جریان رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در دوران پس از حمله مغول نیز مشاهده کرد. ارتباطات نزدیک مشایخ نقشبندیه با تیمور و حاکمان تیموری، قیام سیدمحمد نوربخش بر ضد شاهرخ تیموری و مبارزه نهضتهای صوفیانه با تسلط روسها، از جمله موارد حضور نهضتهای صوفیانه در صحنۀ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است.
میلنا عثمانوا(کارمند علمي انستيتو زبان، ادبیات و تاریخ داغستان، شعبۀ آکادمی علوم روسیه): خوشنویسی سنتی شرقی در آثار کتیبههای چاپخانۀ داغستان «المطبع الاسلام» (اوایل قرن بیستم)
همانطورکه مشهور است، داغستان از قرون وسطا در هنر خوشنویسی شناختهشده بود. در این منطقه مؤسسۀ رونویسی و ترجمه بهطور عمده در قرنهای پانزده و شانزده شکل گرفته بود. مراکز بزرگ رونویسی و ترجمۀ کتابهای خطی در این زمان در «غازی قموق (قوموق)»، «آقوشا» و «زرهگران (کوباچی)» و در قرون بعد (هفده تا هجده میلادی) در مناطقی چون «آقوشا»، «سوگراتل»، «خوزناک»، «تارکی»، «اندری»، «آکسی» و غیره تأسیس شدند. کتیبههای داغستان به زبانهای عربی، فارسی و ترکی و بعدها به زبانهای ملل داغستان با استفاده از خط عربی نگاشته شدند و سبک خط خطۀ خود (نسخ) را ایجاد کردهاند که نام «نسخه داغستانی» به خود گرفت.
در آغاز قرن بیستم در چاپخانههای شهر داغستان، روش چاپ لیتوگرافی غالب شد که ادامۀ همان سنتهای دستنویسی قرنهای متمادی بود؛ هرچند که در پایان قرن نوزدهم در بسیاری دیگر از مناطق مسلماننشین، به صورت مداوم بر چاپ حروفچینی تأکید میشد.
در این دوره بهترین خوشنویسان داغستان متوجه روش لیتوگرافی «م. ماورایف» (المطبع الاسلام) شدند که در شهر «تمیرخان شور» پایتخت ایالت داغستان واقع است. از جمله مشهورترین رونویسان و مترجمان، «ابوسفیان آکایف» -دانشآموخته، شاعر، مترجم و آموزگار مشهور داغستانی که خود آثارش را برای لیتوگرافی آماده کرده است-، «گاسین ابراهیمف» از نیژنی کازان، «اسماعیل» -کاربر اصول خط « نستعلیق»- از شولان، «قاضی محمد» از اریب، «عبداللطیف» از ناکیتل، «عیسی» از کول، «میخاییل» از آشیل و غیره میباشند.
آثار کتیبۀ چاپی داغستانی، تابع قانون کلی طرح بودند که از قرون وسطی حفظ شده بودند. در کتاب لیتوگرافی، اصول نسخ خطی مانند عنوان و انجامه حفظ شدهاند؛ هرچند که آنها به خاطر استفاده از روش تولید رنگی، خیلی کوچکتر به نظر میرسند. برای رسیدن به یکنواختی در طراحی تمام صفحات متن، استفاده از شابلونهای تخصصی-میستار ادامه داشت. سنتهای دستنویس کتاب، یعنی متن، شرح و حاشیه، تا زمان استقرار بخشهای معنایی متن مشاهده میشد. با وجود ظهور صفحهگذاری، کلماتِ راهنما همچنان باقی ماندند. در کتابهای لیتوگرافی داغستان، در آثار مربوط به ریاضی، نجوم و کشاورزی، گاهی بهطور عمده از تصاویر استفاده میشد. انواع مختلف تزئینات هندسی و گیاهی و همچنین نمونههای آنها، بهعنوان عناصر تزئینی مورد استفاده قرار میگرفت.
گفتنی است از لحاظ زیبایی چیدمان و کیفیت اجرا، برخی نمونه کتابهای لیتوگرافی داغستانی، با متن عربی آغاز قرن بیستم -که البته فعالیتی افتخارآمیز برای کتیبههای داغستان به حساب میآید- با بهترین نمونه کتابهای چاپ قدیمی قاهره، تهران، استامبول، کازان و تاشکند برابری میکنند.
دلارام سنگیروا(استاد ارشد دانشگاه دولتی گلستان. ازبکستان): مکتب نقاشی اصفهان: بازنمایی روابط دیپلماتیک و معنوی- فرهنگی بین ایران و خانات بخارا در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی
مکتب مینیاتور اصفهان با حمایت شاه عباس اول تشکیل شد و رهبری آن را فردی بااستعداد یعنی رضا عباسی (۱۵۳۵-۱۶۶۵ میلادی) برعهده داشت. مینیاتور که بخشی از کتابنگاری آن روزها بود به سبک هنری مستقلی تبدیل شد، بر روی برگههایی مستقل تهیه شده و برای نمایش به دیوار آویخته میشد.
به دستور شاه عباس دوم در اواسط قرن هفدهم، در سالن مرکزی کاخ «چهل ستون» در اصفهان، نقاشیهای دیواری از ژانرهای صحنه نبرد و زندگی روزمره ترسیم شد که نمایانگر روندهای سیاسی بود.
دو نقاشی دیواری در کاخ شایسته توجه ویژهای است که نشاندهنده «مراسم استقبال» از خوانهای بخار ولیمحمدخان توسط شاه عباس اول و نادر محمدخان توسط شاه عباس دوم است.
این نقاشیهای برجسته نشاندهنده زندگی حاکمان صفوی در کاخ، مراسم استقبال در دربار سلطنتی و آداب و رسوم مهماننوازی شرقی است که از طریق آن میتوانیم عناصر مختلف روابط فرهنگی روابط میان آسیای مرکزی و ایران را در نظر بگیریم. ترکیببندی این اثر هنری که با ایده موضوعی آن مرتبط است، درخور توجه ویژهای است.
در دومین نقاشی دیواری، نشست شاه عباس دوم با نادر محمدخان اشترخانی در سال ۱۶۴۶ به تصویر کشیده شده است. هدف این نشست، امضای توافق اتحاد بین ایران و خانات بخارا بود. در این قسمت حدود پنجاه تصویر نمایش داده شده است.
در هر دو نقاشی دیواری، همه تصاویر با توجه به آداب دیپلماتیک، یعنی مطابق با وضعیت و رتبه افراد به تصویر کشیده شدهاند. این تصویر مشابه آداب دربارهای سلطنتی خانات بخارا است که در مقاله بارتولد با عنوان «مراسم دربار ازبکها در قرن هفدهم» و مقاله سمنوف با عنوان «رساله بخارا در خصوص رتبهها و عناوین و وظایف دارندگان آنها در بخارای قرون وسطا» و همچنین در منبع ارزشمند آن زمان یعنی «بحار الاسرار» محمود بن والی شرح داده شده است.
این آثار هنری، نه تنها نمونهای از میراث فکری و فرهنگی مردم کل منطقه است، بلکه میتوانند مطالب تاریخی منحصر به فردی برای مطالعه جنبههای مختلف روابط بین ایران و آسیای مرکزی باشد.
محمدحسین صادقی(دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه تهران): عناصر فرهنگی ایرانی در قفقاز بنا بر روایت اولیا چلبی
سیاحتنامهها (سفرنامهها) از جمله منابعی میباشند که در مطالعات تاریخی از جایگاهی ویژه و انکارناشدنی برخوردارند. سیاحتنامه اولیا چلبی نیز از جمله سیاحتنامههایی است که نمیتوان ارزش آن را در مطالعات تاریخی، بهویژه مطالعات مربوط به دورۀ عثمانی و حکومتهای معاصرش مانند صفویان، نادیده گرفت. اولیا چلبی طی سفر طولانی خود، مدتی را در قفقاز گذراند و شرح مشاهدات خود در این منطقه را به نگارش درآورده است. از خلال روایتی که اولیا چلبی دربارۀ قفقاز ارائه داده است، میتوان آگاهیهای ارزشمندی دربارۀ جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و نوع زندگی اجتماعی ساکنان این منطقه به دست آورد. در زمان حضور اولیا چلبی در قفقاز، بیشتر قسمتهای این منطقه تحت حاکمیت حکومت ایرانی صفوی قرار داشته و سایر نواحی نیز از نفوذ سیاسی و فرهنگی آن خالی نبود. در این پژوهش، تلاش نگارنده بر این بود تا از خلال گزارشهایی که اولیا چلبی از قفقاز ارائه داده است، عناصر فرهنگی ایرانی در قفقاز شناسایی و توصیف شوند.
طی این پژوهش و پس از بررسی متن سیاحتنامه اولیا چلبی، مشخص شد که براساس گزارشهای این سیاحتنامه، رواج معماری ایرانی، حضور قابل توجه اساطیر ایرانی در فرهنگ جوامع مختلف، انتخاب نامهای ایرانی توسط اهالی، طبخ غذاهای ایرانی، برگزاری مراسم جشن و سوگواری مختلف مطابق رسوم ایرانی و باور ساکنان به حق حاکمیت صفویان بر آنان، از جمله عناصر فرهنگی ایرانی در قفقاز به شمار میآیند.
نگار گزلوا(آکادمی ملی علوم آذربایجان، باکو، آذربایجان): نوادگان بهمن میرزا بهعنوان شخصیتهای برجسته در زندگی اجتماعی و سیاسی آذربایجان
بهمن میرزای قاجار، سیاستمدار، فرمانده نظامی و دانشمند مستعد، نماینده سلسله حاکم در ایران و فرزند ولیعهد عباس میرزای قاجار بود. بهمن میرزا، فرماندار استان آذربایجان مورد غضب قرار گرفت و تحت ترس از دستگیری مجبور شد در سال ۱۸۴۸ به تفلیس فرار کند. دولت روسیه با افتخار فراوان از بهمن میرزا استقبال کرد: به او مستمری مادامالعمر ۶۰۰۰ سکه طلا در سال و اجازه اقامت در هر نقطه روسیه داده شد. بهمن میرزا بیش از سه سال در تفلیس اقامت کرد و سپس درخواست اقامت در شوشی، مرکز قاراباغ خانلیغی (۱۷۴۷-۱۸۲۲) را نمود و در ۴ اکتبر ۱۸۵۱ با خانواده، فرزندان و همراهان خود وارد آنجا شد.
بسیاری از فرزندان بهمن میرزا ترجیح دادند در روسیه زندگی کنند؛ آنها آثار مهمی در حوزههای فرهنگی و فکری از خود بجا گذاشتند؛ بسیاری از آنها حرفه نظامی را انتخاب کرده و به خدمت صادقانه در ارتش روسیه پرداختند. سهم بخش روسی این خانواده قاجاری در ارتش روسیه نسبتاً قابل توجه است. هجده فرزند بهمن میرزا (از سی و نه نفر) جزو افسران ارتش روسیه بودند. هشت پسر او – امیر کاظم میرزا، میرزا امانالله، فیضالله میرزا، رضاقلی میرزا، محمد میرزا، میرزا محمود، عبدالصمد میرزا و میرزا شفیخان – به مقام ژنرالی در ارتش روسیه ارتقا درجه پیدا کردند.
در بین فرزندان بهمن میرزا – اعم از زن و مرد – شخصیتهای برجستهای وجود داشتند که به زندگی علمی و فرهنگی کشورهایی که در آنجا زندگی میکردند، بهویژه آذربایجان، روسیه، ایران و اروپا کمک نمودند. این مقاله به بررسی برجستهترین فرزندان بهمن میرزا، از جمله دانشمندان، نویسندگان و نظامیان میپردازد که نقش مهمی در زندگی اجتماعی و سیاسی آذربایجان داشتند.
سلیم گونگرولر(پژوهشگر تاریخ، دانشگاه بغاز- ترکیه): مرزگذاری میان مذاهب رسمی اسلام در قرن شانزدهم میلادی: ایران و روم
در برخي منابع تاريخي چنين آمده است که برپایی سلطنت صفوی در ایران در آغاز سدۀ شانزدهم، عاملي اساسي در رويارویيهاي بعدي سنی-شیعی با امپراتوری عثمانی شد. به جز چند استثنا، در همۀ اين منابع تأکيد شده است که با اعلام پادشاهی اسماعیل صفوی در تبریز در سال ۱۵۰۱م، حکومت شیعی در ایران راهاندازی شد. همچنین در اين منابع آمده است که عوامل متمايزکنندۀ قزلباشان از تشيع چندان قابل ملاحظه نبوده و در نتيجه از اهميت چنداني هم برخوردار نبودند. همين موضوع مسئلۀ اصلي مقاله حاضر را تشکيل ميدهد.
در این مقاله چند مسئله مربوط به تاریخنگاری در حوزۀ روابط مذهبي عثمانیان و صفویان مورد بررسي قرار گرفته است. با وجود آنکه دربار شاهاسماعیل صفوی شیعۀ دوازدهامامی را دین رسمی اعلام کرد، اما ایران بهمثابه يک دولت و نیز خود شاه، دهههاي متمادي آشکارا قزلباش و نه شیعی باقی ماندند و تعدادي از اعضاي خاندان تا میانه قرن شانزدهم به شیعه نگرویدند. همچنین بخشهايي از دستگاه دولت در تسلط صنوف مختلف سپاهیان ترک بود که بر قزلباشی پافشاری میکردند و تا سدههاي بعد شیعه نشدند. در این ميان، شاهان صفوی از مناطق تازینشین عثمانی، علمای شیعی وارد کردند تا آنها نه فقط علیه تسنن، بلکه علیه قزلباشی نیز تبلیغ انجام دهند. این علما رسومات قزلباشی را تکفیر کردند.
دربارۀ هویتهای جداگانۀ قزلباشی و تشيع، عقیده عثمانیان ضعیفتر از عقیدۀ صفویان نبود. فتاوای صفویستیزانه، رسالات و مکاتبات رسمی آنها از این واقعیت گواهی میدهد. برخلاف آنچه که در تاریخنگاری رواج یافته است، ایران صفوی در اوایل آن حکومت، شیعی نبود و بعدها به شیعه گرویدند. روحانیان سنی و شیعی گرچه یکدیگر را ناراستکیش ميدانستند، اما در مجموع به مسلمان بودن يکديگر باور داشتند؛ درحالیکه روابط قزلباشان در یک سو و شیعیان و سنیان از سویی دیگر با تکفیر تعریف میشد. این پدیده نکتهای جزئی نبود، بلکه در قلمرو دین، حقوق و روابط بینالمللی پیامدهای مهمی داشت. بهويژه آشکار است که راهاندازي سیاستهای ستیزهجویانه یا سازشگرایانه که با تمسک به عوامل ديني مشروعيت مييافت، نه به وسيلۀ علما بلکه توسط دولتها پيگيري ميشد.
سید علی مزینانی(دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه تربیت مدرس): تولد ماوراءالنهر شیبانی: نگاهی گذرا به استقرار هویت ازبکی-حنفی در ماوراءالنهر از سوی شیبانیان
شیبانیان بهعنوان سلسلهای ازبکنژاد و حنفیمذهب طی سالهای ۹۰۶ تا ۱۰۰۶ق. بر گسترۀ ماوراءالنهر، ترکستان، فرغانه و همچنین در مقاطعی بر تخارستان، خراسان، خوارزم و دشت قبچاق حکمرانی کردند. با اینکه دوران اقتدار این سلسله را باید نقطۀ آغاز بیگانگی ماوراءالنهر از سرزمین اصلی ایران دانست، اما مهمترین حلقۀ مفقوده در شناسایی این بیگانگی، بیتوجهی به تحولات سیاسی، فرهنگی و دینی ناشی از سلطۀ شیبانیان بر ماوراءالنهر میباشد. نگارندۀ این مقاله با توصیف تحولات سیاسی، فرهنگی و دینی این سلسله و به کمک طلبیدن آشنایی مخاطبان با جریان کلی سیاست و فرهنگ در ایران نیمۀ نخست سلطنت صفویان، چگونگی تثبیت یک هویت ازبکی-حنفی در مقابل هویت ایرانی-شیعی را به تصویر کشیده است.
جورج سانیکیدزه(مؤسسه مطالعات شرق جی. تسرتلی .دانشگاه دولتی ایلیا): پنجرهای رو به غرب و شرق: برداشتهای ایران و اروپا از تفلیس در قرن نوزدهم میلادی
در این مقاله نقش و جایگاه تفلیس در زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران در قرن نوزدهم میلادی بررسی شده است. جنبههای مختلف فعالیتهای ایرانیان در تفلیس مورد مطالعه قرار گرفته است. این موضوع نشان داده شده که چگونه افکار و شیوههای زندگی اروپاییان بر ساکنان ایرانی تفلیس تأثیر گذاشته است و نویسندگان ایرانی و اروپایی چه درکی از این تغییرات داشتهاند.
قرن نوزدهم، دورۀ تحولاتی حیاتی در ایران است. تماس با اروپا و فرآیندهای مدرنیزاسیون به نیروی محرک تغییر در درک تاریخ، هویت و فرهنگ تبدیل شد. در این مقاله جایگاه گرجستان و پایتخت آن یعنی تفلیس بر فرآیندهای ذکر شده مورد مطالعه قرار گرفته است. جنبههای مختلف روابط گرجستان و ایران بر اساس اطلاعات چندین منبع نوشتاری فارسی و اروپایی، مورد بحث قرار میگیرد (روابط سیاسی، تعاملات اقتصادی و فرهنگی، فعالیتهای ایرانیان در تفلیس و غیره). همچنین بررسی شده است که چگونه درک گرجستان در طول قرن نوزدهم تغییر کرد.
لازم به ذکر است که اختلاف اساسی بین برداشت اروپاییها و ایرانیها از گرجستان و تفلیس وجود دارد. اروپاییها آن را «پنجره و دروازهای به شرق» میدانستند و جذابترین بخش آن، «تصویر شرقی» شهر بود (از نیمه دوم قرن نوزدهم – نوعی اختلاط شرق و غرب)، اما برای ایرانیان گرجستان بهتدریج به «پنجرهای رو به اروپا» تبدیل شد و جالبترین آن تصویر اروپایی این شهر بود (که در ابتدا «عجیب و غریب» و از نیمه دوم این قرن «جذاب» محسوب میشد) – موزهها، باشگاهها، چاپخانهها، مؤسسات مختلف به سبک اروپایی. علاقه مسافران ایرانی برای سفر به گرجستان به دلیل عامل مهمی دیگری نیز بود، یعنی اینکه این سرزمین به عنوان بخشی از جهان فارسی به شمار میرفت.
به طور کلی، سفرنامههای ایرانیان در این دوره بر مبنای دوگانگی «خود» و «دیگری» (ایرانی و اروپایی) بود. در این زمینه، گرجستان مورد منحصر به فردی بود. یعنی با وجود اینکه مکانی جانبی و غیرمسلمان بود، بخشی از جهان ایرانی به شمار میرفت، هرچند در قرن نوزدهم وضعیت تغییر کرد.
باید تأکید کرد که ادراک ایرانیان و اروپاییها از تفلیس در قرن نوزدهم نشاندهنده تغییر آن از یک شهر کوچک شرقی در آغاز قرن نوزدهم به یک شهر اروپایی با «جذابیت شرقی» تا پایان این قرن است. در برخی موارد، این تحول منعکسکننده تغییرات در ایران و فعالیتهای ایرانیان در تفلیس بوده که تأثیر مهمی نیز داشته است.
لوکاس رایبر(دانشگاه کومنئوس براتیسلاوا): تصویر فرهنگی شماخی در قرن ۱۶-۱۷ میلادی در آثار برخی از مسافران اروپایی
شهر شماخی محل اقامت اصلی شروان بیلربیک (در ناحیه قفقاز) در قرن ۱۶-۱۷ میلادی بود. این شهر از زمان قرون وسطی نقش مهمی در مرکز تجارت بینالمللی ایفا میکرد. شماخی در شاهراه اصلی کاروانهای بینالمللی قرار داشت که مناطق شرق اروپا را به ایران و سایر مناطق آسیا متصل میکردند. بسیاری از تجار با نژادهای مختلف (مانند ایرانیان، تاتارها، ارمنیها، هندیان، اروپاییها) به بازار شهر رفتند، در آنجا زندگی میکردند و دورهم جمع میشدند. حضور اقوام مختلف نه تنها مبادلات تجاری بلکه مبادلات فرهنگی را نیز شامل میشد. از جمله این افراد، مسافران اروپایی بودند که در سفرنامههای خود اطلاعات زیادی در مورد شماخی بجا گذاشتند. آنها نکاتی را در مورد زندگی شهر، ترکیب قومی و تصویر فرهنگی آن ثبت کردند. در این مطالعه، میخواهم برخی از مسافران اروپایی و روسی (مانند آنتونی جکینسون، آدام اولارویوس، یان جانسن استوریس، فدوت کوتوف و دیگران) و تصویر فرهنگی ارائه شده توسط آنها از شهر شماخی را معرفی کنم. همچنین میخواهم توضیحات خاصی از زندگی فرهنگی را که توسط مسافران اروپایی ثبت شده است، پیدا کنم. در خصوص اصطلاح «فرهنگ»، تعریف وسیعتری از فرهنگ را بهعنوان تصویر کلی زندگی در شهر و مبادله فرهنگی (اعم از مثبت یا منفی) در نظر میگیرم.
رادمان رسولی مهربانی(دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران): آثار فارسی بهجایمانده از مهاجران مسیحی و یهودیِ فارسیزبان در شبهجزیرۀ کریمه
به حضور زبان فارسی در شبهجزیرۀ کریمه، بهویژه میان مسیحیان و یهودیان کمتر اشاره شده است. مهاجرت مسیحیان فارسیزبان و نیز ارتباط مسیحیان کریمه با فارسیزبانان از میانۀ قرن هفتم تا نهم موجب شده بود که فارسی در کریمه رواج یابد. دو اثر فارسی در حدود قرن هشتم از مسیحیان در کریمه باقی مانده است. نخست کدکس کومانیکوس (مجموعۀ کومانی) است که بخش نخست آن یک لغتنامه به سه زبان لاتین، فارسی و ترکی کومانی (قبچاقی) است که البته واژههای هر سه زبان به خط لاتین نوشته شدهاند. احتمالاً نسخۀ این اثر در سه دهۀ نخست قرن هشتم نوشته شده است. اثر دیگر، از قدیمیترین نسخههای ترجمۀ انجیل به زبان فارسی است. شمعونبن یوسفبن ابراهیم تبریزی از ارمنیان ساکن کریمه، این نسخه را در سال ۷۴۲ق. کتابت کرده است. یهودیان فارسیزبان، بهویژه بعد از مسلمان شدن ایلخانان، از قفقاز و شمال ایران به کریمه مهاجرت کردند. «آبراهام فرکوویچ» در قرن نوزده میلادی نسخ مختلفی به فارسی یهودی در شهرهای شبهجزیرۀ کریمه یافت که بیشتر آنها متون دینی بودند. در این مقاله علل و چگونگی مهاجرت مسیحیان و یهودیان و نیز آثار بهجایمانده از آنان تحلیل شده است.
مهدی حسینی تقیآباد(مدیرعامل بنیاد مطالعات قفقاز): بررسی جلوههای تعلق به ملیت ایرانی در میان اتباع ایرانی ساکنِ قفقاز در اواخر قرن نوزدهم تا انقلاب بلشویکی (مطالعه موردی: ایرانیان ارمنی)
از اواخر قرن شانزدهم میلادی که روسیه به یکی از شرکای فعال تجاری ایران و ایران به شریک اصلی تجاری روسیه در شرق تبدیل شد، تا وقوع انقلاب بلشویکی و تأسیس شوروی در اوان دهۀ سوم قرن بیستم میلادی، حضور اتباع ایرانی در قلمرو روسیه مؤلفهای تأثیرگذار در پویاییهای مناسبات میان دو طرف بود. از میانههای سدۀ شانزدهم میلادی، برخی از اتباع گرجی ایرانِ دورۀ صفوی، در پی برقراری ارتباطات اولیه میان روسیۀ تزاری و شماری از خاندانهای اشرافی و یا چهرههای مخالف با حکّام گرجی دستنشاندۀ ایران در گرجستان و جدی شدن ارادۀ مسکو مبنی بر نفوذ در قفقاز، به حوالی مسکو نقل مکان کردند. از همان ایام و با فعال شدن ارتباطات تجاری بین ایران و روسیه، بهویژه در عصر شاهعباس اول شماری از ارمنیها به سرعت به واسطۀ میان ایران و روسیه در تجارتی پرسود تبدیل شدند و به منزلۀ اتباع مسیحی دولت ایران، نقشی مؤثر در رونق تجارت دو طرف برعهده گرفتند. البته حضور ایرانیان در روسیه صرفاً به اتباع مسیحی دولت ایران محدود نبود و در همان دوران شماری از مسلمانان نیز به دلایل گوناگون و بهویژه با انگیزههای تجاری به روسیه رفتند. شمار ایرانیان حاضر در روسیه در دورۀ بعد از انعقاد عهدنامه ترکمنچای، به دلایل گوناگون فزونی یافت و شمار زیادی از تجار، کارگران و صاحبان حِرَف، بهویژه در منطقۀ قفقاز سکنا گرفتند. منطقهای که مردم آن بعد از عهدنامه ترکمنچای و انضمام سرزمینهای شمال رود ارس به قلمرو تزار، اتباع روسیه قلمداد شدند. درحالیکه تأسیس شوروی و سیاستهای استالین در جابهجایی، اخراج و حذف ملیتهای خارجی نظیر ایرانیان نقطۀ پایان را بر حضور فعال ایرانیها در روسیه گذاشت، اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دوران حضور پرشمار و اثرگذار ایرانیان در قلمرو روسیه بهویژه در قفقاز بود؛ دورهای که منطقۀ قفقاز به مرور متأثر از اندیشههای سیاسی و هویتی ملهم از مدرنیته میشد و در نتیجه برهمنهی مؤلفههای مختلف از پیامدهای سیاستهای روسیۀ تزاری تا تحولات منطقهای و بینالمللی و رقابتهای ابرقدرتهای آن روزگار، بهویژه روسیه و بریتانیا و روندهای موجود در ایران و عثمانی، به سمت دگرگونیهایی مهم حرکت میکرد. یکی از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی قفقاز، در موضوع بازتعریف هویت و ملیت بود. با توجه به اینکه هویت میتواند یک انتخاب و پدیدهای متأثر از مؤلفههای متعدد و لذا متغیر در بازۀ زمان باشد، در آن بستر زمانی و جغرافیایی، پاسخ اتباع ایرانی ساکنِ قفقاز دربارۀ هویتشان یک سؤال شایسته توجه است که در این بین پاسخ اتباع ایرانی ارمنی با توجه به قرابتهای فرهنگی آنان با روسها بهویژه ناشی از اشتراک مذهبی، جالبتوجه است. در این مقاله، به جلوههایی از تعلق به ملیت ایرانی در مواضع و اقدامات ایرانیان ارمنی ساکنِ قفقاز در اواخر قرن نوزدهم تا انقلاب بلشویکی پرداخته شده است.
اکرم باقروف(دانشیار و دکترای فلسفه در زمینه علوم ادبیات و زبان شناسی، کارمند ارشد علمی انستیتوی نسخ خطی بنام محمد فضولی، آکادمی ملی علوم آذربایجان): طرز نگرش ساممیرزا به صنعت شعر و هنر شاعری (با اتکا به تذکرۀ «تحفه سامی»)
تذکرههای ادبی سهم ویژهای در ردیف آثار کتبی قدیمی مربوط به قرون وسطی دارند که ادبیاتشناسی معاصر بر روی آن استوار است. یکی از این تذکرههایی که محیط ادبی دورهای مهم و مکان جغرافیایی وسیعی را در خود منعکس میکند، تحفه سامی (۹۵۷ق) نوشتۀ ابونصر ساممیرزا صفوی پسر شاهاسماعیل اول است. در این اثر که شامل هشت بخش میباشد، ضمن ارائۀ اطلاعاتی (با اتکا به متن ترتیب شده از طرف رکنالدین همایون فروخ) در باره ۷۱۰ شاعر فارسیزبان و ترکیزبان دورۀ مربوطه، نمونههایی از آثار آنها نیز در اختیار خوانندگان گذاشته شده است.
تعداد زیادی از نسخ این تذکره در مخزنهای کتب خطی مختلف جهان محافظت میشود. سه نسخه آن نیز در انستیتوی نسخ خطی باکو نگهداری میشود که باارزشترین آن، نسخهای است که با رمز B-5112 محافظت میشود. کاتب این نسخۀ «مصطفی جارالله بیانی» تذکرهنویس معروف ترک و نویسندۀ اثر تذکره بیانی است که در تاریخ ۱۵۹۷م/ ۱۰۰۶ق. نوشته شده است. رونویسی این نسخه توسط بیانی در تاریخ ۲۳ جمادیالاخر سال ۹۷۵ق/ ۲۴ دسامبر ۱۵۶۷م. به انجام رسیده بود.
اینجانب ترجمه اثر مزبور را به زبان آذربایجانی تهیه کردهام که انتشار آن در سال ۲۰۱۹ در نظر گرفته شده است. در جریان ترجمۀ آن، علاوه بر کتاب منتشرشده توسط رکنالدین همایون فروخ، از این نسخه نیز بهرهمند شدهایم. هنگام ترجمۀ این اثر، ضرورت معرفی ساممیرزا بهعنوان یک ادبیاتشناس دارای سلیقۀ ادبی بالا را برای خوانندگان آذربایجانی احساس کردیم.
ساممیرزا همعصر عدهای از شاعرانی بود که در اثر خود آنها را معرفی کرده است. او با برخی از آنها حتی شخصاً آشنایی داشت و هنگام ارزیابی آثار این شاعران، سعی در حفظ موضع بیطرفانه و واقعبینانه داشت و نظرات خود دربارۀ آنها را بیپروا بیان کرده است.
ساممیرزا دربارۀ هر یک از شاعران و خلاقیت آنها به صورت بسیار مختصر اظهارنظر کرده و در ارزیابی آثار آنها از لحاظ نقد ادبی، تلاش کرده است. این نظرات ساممیرزا امروزه نیز اهمیت خود را از نظر تحلیل خلاقیت شاعران مزبور حفظ کرده است.
در پژوهش حاضر، طرز نگرش ساممیرزا به صنعت شعر و هنر شاعری براساس نمونههای مشخص بازگو شده و جایگاه وی در میان تذکرهنویسهای فارسیزبان از نظر ارزشهای کنونی تشریح و تقدیم شده است.
علی علیباباییدرمنی(عضو هیئت علمی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی): نبرد غُجدُوان: ناکامی ملی، پیامد اختلافات قبیلهای
نبرد غجدوان در روز سوم رمضان ۹۱۸ در غجدوان واقع در شرق بخارا، میان سپاهیان شاهاسماعیل صفوی و سپاهیان خانهای ازبک رخ داد. شکست در این نبرد، پیامدهای مصیبتباری برای تمدن ایرانی در پی داشت. پس از شکست ایران در این نبرد، فرارودان از پانصد سال قبل تاکنون از ایران جدا شده و تسلط نادرشاه افشار بر آن نیز دیری نپایید. از دویست سال پیش نیز تسلط روسها بر فرارودان تلخی این جدایی را دوچندان کرد. این مقاله با بررسی تمامی منابع موجود از جمله منابع ازبکگرا، قزلباشگرا، منابع طرفدار بابُر گورکانی و پژوهشهای جدید، به بررسی یکی از مهمترین علتهای این شکست، یعنی اختلافات قبیلهای در سپاه ایران، پرداخته است.
رحیم نیکبخت(دانش آموخته و پژوهشگر تاریخ و ادبیات آذربایجان): ضرورت احیای میراث ادبیات ایرانی قفقازیه جنوبی
قفقازیۀ جنوبی در تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی نقش و جایگاه مهمی داشته است. بخشی از این منطقه که در منابع تاریخی به صورت آران، اَرّان و آلبانیا یاد شده، همان هفده شهر ایرانی قفقاز است که در معاهدات گلستان و ترکمنچای از مام میهن جدا شد. آران زادگاه صدها شاعر شیرینسخن است. با رسمیّت یافتن تشیّع در قلمرو ایران عصر صفوی، ادبیات با محتوای دینی و مدح و رثای پیامبر اسلام(ص) و خاندان او بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. با آفرینش ترکیببند مشهور محتشم کاشانی، شاعران مناطق مختلف ایران بهویژه منطقه آران توجه ویژهای به پیروی از ترکیببند محتشم کرداند. درحالیکه ادبیات منظوم تحت تأثیر محتشم کاشانی و مقبل بود، ادبیات منثور مذهبی در اقصی نقاط ایران از جمله آران تحت تأثیر روضهًْ الشهدا به حیات خود ادامه داد.
از دوره صفویه تا سالهای قبل از ظهور اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات رثایی اهل بیت(ع) بخش عمده و غالب ادبیات قفقازیه جنوبی را تشکیل میداد. برخی از شعرای این منطقه همچون «قمری» و «شعاعی دربندی» در مناطق آذریزبان ایران نیز شهرتی به هم رسانده بودند. با وقوع انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ و سیطرۀ کمونیستها بر قفقازیۀ جنوبی، علمای دینی، شاعران اهل بیت(ع) و مردم متدین در تنگنا قرار گرفته بودند و بسیاری به شهادت رسیدند و میراث رثایی بسیاری از آنان توسط حکومت وقت نابود شد. ادبیات متعهد جای خود را به وصف عشقهای مجازی داد و این روند تا سالهای اخیر با شدت و ضعف ادامه داشته است.
تلاش اصلی مؤلف این مقاله پاسخ به این پرسش است که احیای ادبیات رثایی این منطقه چه اهمیت و ضرورتی دارد و چه تأثیری در بازشناسی و احیای ادبیات مذهبی بخشی از تاریخ و هویت مغول ماندۀ ایرانیِ مردمان این سامان میتواند داشته باشد و این میراث چه پیوندی با هویت ایرانی دارد؟
علی کالیراد(عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران): ُستها و مأموران کنسولی ایران در قلمرو امپراتوری تزاری(بر پایۀ سالنامۀ گوتا)
روابط کنسولی در زمرۀ روابط ماهیتاً غیرسیاسی میان دولتهاست که به واسطۀ گسترش مراودات و مناسبات -بهویژه بازرگانی- اتباع دولتها به وجود میآید. دولتها پس از استقرار روابط کنسولی، با هدف حفظ منافع دولت فرستنده و اتباع آن در سرزمین دولت پذیرنده، با رضایت یکدیگر دست به تأسیس یک یا چند پست کنسولی در قلمرو طرف مقابل میزنند. اشغال بخشهایی از ایران و الحاق آنها به روسیۀ تزاری، توسعۀ فزایندۀ مناسبات تجاری روسیه و ایران و بهخصوص مهاجرت موقت و دائم شمار چشمگیری از ایرانیان به روسیه در سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم میلادی، موجب تأسیس پستهای کنسولی دولت ایران در مناطق مختلف امپراتوری تزاری از جمله در قفقاز و آسیای میانه شد. فعالیت این پستهای کنسولی در پی انقلاب ۱۹۱۷ و بروز جنگ داخلی در روسیه، با مشکلات و تنگناهای عدیدهای روبهرو شد و بسیاری از آنها پس از استقرار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در دهۀ ۱۹۲۰، از ادامۀ کار بازماندند. مقالۀ حاضر با هدف تسهیل بررسی کارنامۀ فعالیتهای کنسولی وزارت خارجۀ ایران در روسیۀ تزاری، کوشیده است تا با بهرهگیری از اطلاعات مندرج در سالنامۀ گوتا (Almanach de Gotha) از منابع مهم تاریخ دیپلماسی بینالمللی، فهرستی از پستهای کنسولی دولت ایران در سراسر قلمرو تزاری، رؤسای پستها و مدت مأموریت آنها، از سدۀ نوزدهم تا استقرار اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۲۲ را ارائه دهد.
علی رضائی پویا(کارشناس ارشد تاریخ آسیای مرکزی و قفقاز، دانشگاه تهران): بررسی تحول مشروعیت سیاسی خانات شیبانی (ماوراءالنهر سده دهم هجری)
مشروعیت سیاسی در کلیترین تعریف عبارت است از پذیرش قلبی حکومت، حاکمان و نظام سیاسی از طرف حکومت شوندگان. این امر زمانی محقق میشود که شکل موجود سلطه سیاسی (در قالب حکومت یا هر نوع دیگر) با ارزشها و باورهای عمومی جامعه همسویی داشته باشد. در نتیجه، اصول مشروعیت توجیهاتی از حاکمیت میباشند؛ یعنی توجیهاتی از حق فرماندهی. یا به سخن دیگر، عبارت است از توافقی ضمنی و مضمر میان «حاکمیت» و رعایای آن دربارۀ برخی اصول و برخی قواعد که واگذاری و حدود حاکمیت را مشخص میسازند.
همزمان با قدرتگیری صفویان در غرب فلات ایران، شیبکخان ازبک در حال جدال برای کسب قدرت در آسیای مرکزی بود. او و جانشینانش تا زمان سلطۀ روسیه تزاری بر آسیای مرکزی، به شدت با بحران مشروعیت سیاسی مواجه بودند. این مسئله برای خانهای متقدم شیبانی بسیار جدیتر بود. آنان با میراث مندرس مغولی، سایه خلافت ساقط شدۀ اسلامی، سنت پادشاهی ایرانی و قدرت روزافزون شیوخ صوفی مواجه بودند و در این گیرودار هرگز نتوانستند از مرحلۀ گذار یا به تعبیر «فِرِرو» «پیشامشروعیت» فراتر روند و دولت خود را استحکام ببخشند؛ به همین دلیل همواره با بحران مشروعیت سیاسی روبهرو بودند. ریشههای این بحران را میتوان ناشی از تعارض سنتهای موجود در ماوراءالنهر، خلل در سنتهای سیاسی پیشین، چون خلافت و تبار چنگیزی و مهاجم-مهاجر بودن ازبکها در منطقۀ میزبان دانست. در پژوهش حاضر، این بحث با ارجاع به تاریخنگاری این دوره، به تفصیل بررسی شده است.
نوشته شده توسط پژوهشکده تاریخ اسلام در دوشنبه, 03 ژوئن 2019 ساعت 12:16 ب.ظ