- پژوهشکده تاریخ اسلام - http://pte.ac.ir -

گزارش نشست علمی با عنوان «قبیله نخع و نقش آن در تاریخ اسلام»

گروه رجال و خاندان های اسلامی با نشستی با عنوان «قبیله نخع و نقش آن در تاریخ اسلام» در تاریخ دوشنبه ۴ اسفند ماه ۹۹ رأس ساعت ۱۵ به صورت آنلاین به آدرس لینک https://www.skyroom.online/ch/a2m/lecture [1] با سخنرانی سرکار خانم دکتر مریم سعیدیان برگزار کرد.

محورها و متن سخنرانی در نشست:

مقدمه بحث

تحلیل و ارزیابی تحولات فرهنگی اجتماعی و سیاسی تاریخ اسلام بدون فهم ساختار جامعه نخستین اسلامی و بافت قبیله ای حاکم بر جزیره العرب ممکن نیست به ویژه آنکه نظام اجتماعی و سیاسی و سنت های قبیله ای و روابط فیما آنها نقش مهمی در تحولات تاریخ اسلام داشته است.

قبیله نخع یکی از قبایل مهم عربی است که در فرایند شکل گیری جریان های تاریخی جهت گیری های سیاسی علمی و فرهنگی در تاریخ اسلام و تشیع نقش مهمی را ایفا کرده است است. مواضع فردی و خاندانی و مشاهیر این قبیله در جنبه های مختلف سیاسی و اجتماعی و تحولات فرهنگی و علمی قابل بررسی است.

 جایگاه قبیله نخع از پیش از اسلام تا سده های نخستین اسلامی در سه گروه قابل بررسی است ۱ خاستگاه و موقعیت قبیله نخع قبل از اسلام ۲ اسلام پذیری نخع و حضور آن در تحولات سیاسی و نظامی واجتماعی ۳- تعامل نخع با اهل بیت(ع) ۴- جایگاه نخع در علوم و فرهنگ اسلامی.

آنچه قابل بررسی است تحول معنا مدار نقش و تاثیر قبیله نخع پیش از اسلام و پس از آن و نیز تنوع و دگرگونی‌های مواضع فردی و خاندانی این قبیله در دوران اسلامی است. قبیله نخع همچنین با گروه‌های غیر عرب( موالی)تعاملات سازنده داشته است. اثرگذاری اجتماعی این قبیله و بهره گیری آن از موالی سبب آن شده تا وابستگان این قبیله همانند رجال آن درعرصه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی مشارکت فعال داشته باشند. قبیله نخع همچنین در زمره قبایلی است که دارای گرایش های عقیدتی و اجتماعی به تشیع بوده و برخی از رجال آن در زمره بزرگان شیعه و اصحاب خاص ائمه بوده اند و بخش قابل توجهی از میراث اسلامی و شیعی مرهون تلاش و خدمات این قبیله است که از آن جمله می توان به مکتب نخع اشاره کرد.

 جایگاه نخع همچنین در حوزه دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اسلام قابل توجه است. از این رو بررسی جایگاه قبیله نخع امکان این را فراهم می‌کند تا تصویری روشن مستند و قابل دفاع از تاریخ اسلام از منظر جامعه شناسی تاریخی و قبیله ای ارائه کند و رهیافت های مطالعاتی و کاربردی جدیدی را در اختیار اهل تحقیق قرار دهد دریافت این مهم منوط به ارائه یک سیر منظم تاریخی از این قبیله و تبیین نقش و تحلیل و تفسیر مواضع جهت‌گیری‌های آن در تاریخ اسلام است.

خاستگاه و موقعیت نخع پیش از اسلام

بررسی جایگاه قبایل عرب قبایل عرب در تحولات اسلام منوط به درک انسان شناسی فرهنگی اجتماعی جغرافیای و ارتباطات قومی و نژادی آنها است.

قبیله نخع از قبایل مشهور یمنی و منتسب به قبیله مذحج است. نسب نویسان نسب نخع را چنین می نویسند: نخع ابن عمرو ابن قله ابن خالدبن مالک ابن ادد ابن مذحج و مذحج من کهلان. نخع در بین قبایل دیگر هم دیده می‌شود مانند ایاد و قضاعه. با این تفاوت که به جز نخع مذحج نام نخع در سایر قبایل منحصر در اجداد جاهلی آنها است.

 شناخت قبیله نخع عنوان یکی از قبایل مذحج که مورد بحث ما است از سایر قبایل کار آسانی نیست به ویژه آنکه یکی از مسائل مهم در علم انساب نقش حکومت ها(اموی و عباسی) در تحریک عواطف قومی عصبیت های قبیله ای اعراب و بهره‌برداری از آن برای منافع سیاسی و کنترل اجتماعی بوده است.

از طرفی نقش شاعران و شعر و هجویاتی که علیه یکدیگر استفاده می‌کردند دعواهای قومی و قبیله‌ای اعراب با یکدیگر سبب خلط مباحث مرتبط با شناخت قبایل عرب و تفکیک آنها از یکدیگر شده است است همچنین در منابع موجود به روایت هایی استناد شده که بعضاً دچار اختلاف در هوایت و تفسیر آن است است مثلاً آنکه آنچه درباره نخع مذحج گفته شده با موقعیت جغرافیایی این قبیله و ارتباط آن با سایر قبایل مشخص نیست از آن جمله می توان به روایت ابن عباس یا مصعب زبیری و نیز حموی در معجم البلدان، ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی، بلاذری، طبری و بکری اشاره کرد. برخی از این منابع نخع را منسوب به قبایل عدنانی و نزاری دانستند. بر اساس یافته های موجود باید گفت برخی از این روایات برای تحریک عواطف قومی نفی نسب برخی قبایل عراق یا نکوهش قبایل قحطانی مانند نخع است.

مهاجرت و اسکان قبایل و فرایند تغییرات اجتماعی ناشی از ارتباط اعراب با غیر عرب و نقش نسابه ها از دیگر عوامل موثر در این زمینه است که نشان می دهند دانش تاریخ و علم انساب و سایر دانشها برای شناخت قبایل و نقش آنها در تاریخ اسلام اهمیت بسزایی دارد. آنچه ما را درباره قحطانی بودن نخع و منتسب بودن آن به مذحج میرساند موقعیت جغرافیایی نخع پیش از اسلام و ارتباط آن با سایر قبایل یمنی و در نهایت روایات خاندانی و کتب انساب بر نوشته این قبیله است چنانکه کسانی چون بلاذری به این قضیه استناد کرده‌اند.

 قبیله نخع دارای طوایف متعددی است و برای کسی که در حوزه قبایل تحقیق می کند شناخت این طوایف و شاخه های نخع اهمیت دارد چه بسا در مواردی بدون تصریح وابستگی فرد به نفس بر وابستگی نزدیک او به خاندان فرق اشاره شود از شاخه های نخع عبارتند از: بنو بکر، بنو کعب، بنو جذیمه، صهبان، عامر، سعد بن مالک، بنو حارثه، صلاءه، بنو الهیه، وهبیل، بنو قیس(قیسی)، نخشبی، جدیله، رزام، حماس، بنو رداة، بنو جشم و بنو هلال.

نخع پیش از اسلام چنانکه از منابع مانند سفته جزیره العرب همدانی و معجم البلدان یاقوت حموی و تاریخ یعقوبی و منابع دیگر به دست می‌آید در منطقه بین نجران تا صنعا بود و به‌تدریج به جنوب شرقی بیضاء توسعه پیدا کرد. طوایف مختلف نخع در دره های حوالی نجران بوده و اشراف و روسای آن در روستای مران و بینون زندگی می کردند. نخعی ها موقعیت جغرافیایی این قبیله را این گونه با زبان شعر بیان کردند: آبراهه ها و ساقه های سخت سر سبز و پشت سرهم آبهای جاری زمینه هایش سیراب و نرم و قابل کشت ریشه هایش به هم در پیوسته وارد شونده به آن شگفت زده و گوسفندان چوپانش دلزده سنگریزه ای که در آن هست و نه گرمایی آنکه در آنجا پناه گیرد هراسی ندارد و آنکه وارد شود با ممنوعیتی روبرو نمی شود.

 درباره گرایش های دینی نخع قبل از اسلام اخبار دقیقی وجود ندارد. ابن کلبی از بتی به نام یغوث نام می برد که مورد توجه این قبیله و برخی دیگر از خاندانهای مذحج مانند مراد بوده است است همچنین اخباری درباره گرایش برخی از اشراف این قبیله به مسیحیت وجود دارد این اخبار نشان می دهد که نخع در عین همراهی با اعراب جاهلی با ادیان الهی پیش از اسلام هم آشنایی داشتند.

 یکی دیگر از نکات مهم درباره نخع برخورداری از نیروی جمعیتی فراوان قرار گرفتن در مناطق مهم و سرسبزی یمن داشتن روابط سیاسی و معاهدات مهم با قبایل یمنی و دولت های خارجی حاضر در منطقه یمن بوده است.

 از آن جمله نخع دارای مقامی به نام رائد بوده که وظیفه معرفی قبیله خود به دیگران و بهره مندی آنها از توانمندی های خود را برای دیگران فراهم می کرد همچنین در مواقع اختلاف میانجی‌گری می کرد. قبیله نخع نسبت به نیب و هویت خود تعصب داشتند و به همین جهت دیوان ها کتاب ها و روایات بسیاری از این قبیله هست که از دوران جاهلی و به سبک شفاهی در اختیار منابع مهم تاریخی و اسلامی قرار گرفته است.

 قبیله نخع تعامل بسیاری با قبایل و اقوام دیگر داشته در ایام العرب در یوم صنعاء و یوم سلان که رویارویی اعراب و ساسانیان است حضور داشتند. شناخت دلایل حضور این قبیله در ایام العرب یکی از چالش‌های مهم مباحث تاریخی می تواند باشد و بر خلاف آنچه برخی تحت عنوان غارت یا ضرورت تأمین منابع معیشتی در رواج ایام العرب بیان میکنند قبیله نخع در شرایط مناسب اقتصادی قرار داشت و از منابع معیشتی برخوردار بود. پس اندیشه ایام العرب فرصتی برای آزمودن عصبیت، دلالت بر هویت عربی، تعهد بر سنت‌های اجتماعی، سنجش میزان نفوذ و افزایش منزلت قبایل نزد یکدیگر تعامل با دیگران و ایجاد مرزبندی های جدید در نظام اجتماعی جزیره العرب به شمار می آمد. از جهتی ایام العرب نوعی رزم آزمایی برای رقبای داخلی و خارجی ایجاد زمینه ترس یا اتحاد تلاش برای تصاحب ریاست قبیله ای و مانند آن بوده است. از این رو ایام العرب یک نشانه فرهنگی از تفکر محدود گرا و ناپایدار نظام قبیله ای و فرهنگ جاهلی به شمار می‌آید که به عنوان مانعی جدی در برابر پیشرفت جامعه انسانی، شرایع الهی و مصلحان اجتماعی قرار داشت.

 قبیله نخع در حوزه فرهنگی قبل از اسلام و اندیشمندانی را تربیت کرد و نیز محل تربیت سپاهیان جنگ افروزان و عامل صلح و تنظیم روابط بوده است. قبیله نخع در تاریخ عرب جاهلی در یمن نقش موثر و کارآمدی داشته است.

 اسلام پذیری نخع و جایگاه آن در دوران رسول الله صلی الله علیه و آله

 مسائل اصلی این بحث شامل چگونگی آشنایی این قبیله با اسلام مواضع آنها نسبت به ظهور اسلام تدابیر پیامبر اکرم (ص) برای گسترش اسلام بعد از دستاوردهای ناشی از آن است.

اسلام پذیری نخع در چند مرحله به گونه های مختلف و به دلایل متعدد بوده است نخست این که از قبایل اثرگذار در یمن بود و ارتباطاتی با قبایل دیگر اعم از قبایل جنوبی و شمالی داشت؛ مورد توجه پیامبر اکرم (ص)قرار گرفت و بخشی از ماموریت هایی که افراد به یمن داشتند نخع را در بر می گرفت.

 از طرفی قبیله نخع ارتباطات جدی با مدینه پیدا کرد و در در دوران پیامبر اکرم (ص)مسئولیتهای به آنها واگذار شد و در نهایت نخع در حوادث پایانی دوران حیات پیامبر(ص) در مدینه نقش بسزایی را ایفا کرد. از جمله عوامل اثرگذار در گرایش این قبیله به اسلام عبارتند از: اعزام معاذ بن جبل به مدینه در سال دهم هجرت؛ معاذ در صنعا یعنی جایی که نخعی ها بودند مستقر شد و ضمن ابلاغ دین و مسئولیت قضاوت و تعلیم احکام و قرآن مسجدی را در این منطقه ساخت. تاثیر حضور معاذ در یمن، آشنایی این قبیله با اسلام و اعزام گروهی از رجال یمنی در قالب یک هیئت نمایندگی به مدینه بود.

 دومین دلیل برای اسلام پذیری نخعی هاحضور این هیئت در مدینه بود. افرادی چون ارطاه بن کعب و برادرش قیس و ارقم بن یزید که از نخع بودند در این هیئت حضور داشتند ؛اسلام آوردند و همراه با نامه هایی از پیامبر(ص) به یمن بازگشتند.

 در همین ایام گروه دیگری به ریاست جهیش نخعی به مدینه آمدند و درباره اوضاع آشفته یمن با پیامبر(ص) صحبت کردند و از ان حضرت خواستند تا آنها را در حل مشکلات شان یاری کند. خواستار آن بودند تا پیامبر(ص) آنها و زندگی شان را حفظ نمایند، سوالاتشان را پاسخ دهد و امنیت سرزمین نخع را تأمین کند. این امر بیانگر آن است که نخعی ها دل نگرانی هایی داشتند و در عین حال به دنبال آن بودند تا با پیوستن به دعوت اسلام مشکلاتشان حل شود و با دعوت جهانی و دولت پیامبر اکرم (ص)در مدینه ارتباط برقرار کنند. این امر بیانگر رشد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این قبیله و انتخاب هوشمندانه و آگاهانه اسلام برای دست یابی به زندگی مطلوب است.

 سومین دلیل اعزام امام علی علیه السلام از طرف پیامبر اکرم (ص) در رمضان سال دهم هجری بود آن حضرت با ۳۰۰ نفر نیرو به سمت یمن و به تعبیری نجران حرکت کردند. مردم را به اسلام دعوت و احکام دینی را ابلاغ کردند. همچنین با گروهی که مقاومت کردند و قصد جنگ داشتند برخورد کردند. یکی از پیامدهای این سریه اسلام پذیری مالک بن حارث نخعی بود. در راستای این ماموریت برخی از نخعی ها به مدینه آمدند و همبستگی و تبعیت خود را از پیامبر(ص) اعلام کردند. جالب است که حضور امام علی علیه السلام در یمن و در بین نخعی ها در مواضع اعتقادی سیاسی و فرهنگی این قبیله نقش داشت و به تعبیری مواضع نخعی ها نسبت به تشیع و اهل بیت (ع) ریشه در حوادث صدر اسلام داشته است.

 چهارمین عامل در اسلام پذیری نخعی ها وفد نخع است. دویست نفر از مردان قبیله نخع به ریاست زراره بن عمرو در نیمه ماه محرم سال ۱۱ هجری اسلام خود را بر پیامبر (ص) عرضه کردند. همراه با آنها گروهی از ابناء( ایرانیان یمنی) هم حضور داشتند و این آخرین هیئت نمایندگی قبایل در زمان پیامبر (ص)بود . در جریان این هیئت رسول الله (ص) نخعی ها را ماموریت دادند تا اسلام را در یمن گسترش بدهند با مشرکان و کافران برخورد کنند و فرمان ها و دستورات پیامبر اکرم (ص)را اطاعت کنند. این مسئله فراتر از یک دیدار رسمی سیاسی و اعتقادی نشانه تعهد همبستگی و همراهی آنها با اسلام است.

 در نهایت تدابیر پیامبر اکرم (ص)با قبیله نخع در گسترش اسلام در بین آنها و همراهی این قبیله با اسلام نقش به سزایی داشت. آن حضرت بخشی از امور را به رهبران این قبیله سپردند مثلاً پرچمی را برای ارطاه بستند که در نتیجه آن در دفع شورشهای یمن مانند اصحاب رده و پیامبران دروغین مشارکت داشتند همچنین نمایندگانی را از جانب خود در قبیله نخع گماشتند.

 یکی از اسناد مهم درباره چگونگی اسلام پذیری این قبیله و تعهداتی که نسبت به اسلام داشتند؛ نامه های پیامبر (ص) به نخعی ها است. نامه آن حضرت به جهیش نخعی از این جمله است.

این مسئله بیانگر آن است که قبیله نخع از یکی از قبایل مهم و اثرگذار یمنی بوده و مورد توجه پیامبر(ص) هم قرار داشته است. در این زمینه گزارش‌هایی توسط صحابه و تابعین نخعی نقل و ثبت شده است. در بخشی از اخبار تاریخی آمده است پیامبر(ص) چنان از این قبیل تعریف کردند که عبدالله بن مسعود می‌گفت ای کاش یکی از افراد این قبیله بودم.

جایگاه قبیله نخع در تحولات سیاسی و نظامی تاریخ اسلام

تا به حال آنچه آمد بیانگر آن است که حضور قبیله نخع در تاریخ اسلام آگاهانه مسئولیت مدارانه همراه با اختیار و برخاسته از سابقه تاریخی و فرهنگی این قبیله بوده است.در عین حال بخش‌های زیادی از تحولات دوران اسلامی دریافت می گردد که بخشی از مواضع فردی و خاندان های قبیله نخع برگرفته از ساختار نظام  قبیله ای سنت های اجتماعی و عصبیت های قومی بوده است. در ادامه درباره پایگاه این قبیله در تحولات تاریخ اسلام صحبت می‌شود.

 یکی از حوادث مهم صدر اسلام جریان رده و ظهور پیامبران دروغین است. از مشهورترین این حوادث که قبیله نخع در آن نقش مهمی داشت فتنه اسود عنسی است که در ذیحجه سال دهم و همزمان با حیات پیامبر (ص) ادعای نبوت کرد. اسود از قبیله عنس و  منتسب به قبیله مذحج بود و برخی از قبایل مشهور مذحجی مانند حکم و عود در تقویت اسود نقش داشتند. همچنین اسود توانست مناطق بین نجران تا صنعاء یعنی سکونتگاه قبیله نخع  را تصرف کند.

اخبار مربوط به این فتنه بسیار پراکنده و قابل نقد است. چنانکه طبری هفت روایت از این قضیه را به نقل از سیف بن عمر تمیمی نقل می کند و در آن تصریح می کند که نخع با اسود همراهی کردند در حالی که در سایر اخبار نامی از همراهی نخع با اسود نیامده است. سوای ارزیابی اخبار حضور قبیله نخع در دفع فتنه و ماموریتی که از جانب پیامبر (ص) برای مقابله با چنین حوادثی داشتند بیانگر آن است که اخبار مربوط به رده و نقش قبایل دچار دستکاری و تحریف تاریخی شده است.

 قبیله نخع همچنین به فرماندهی مالک بن حارث نخعی در مقابله با ابو مسیکه ایادی که از اسلام برگشته بود؛ نقش داشتند. نیز با مشارکت سایر مسلمانان در نواحی مرکزی و شرقی جزیره العرب شورش مرتدان را دفع کردند. مولف کتاب تاریخ مدینه صنعا مینویسد تعداد جنگاوران نخعی در این زمان دو هزار نفر بودند.

با توجه به این قضیه می‌توان گفت که مدیریت قاطع و جدی پیامبر اکرم (ص) در مواجهه با فتنه های این دوران و تدابیر آن حضرت در تامین امنیت قلمرو اسلامی که به ویژه خواسته نخعی ها از پیامبر (ص) هم بود و آشفتگی های سرزمین های اسلامی در یمن زمینه آن را فراهم کرد تا مجموعه مسلمانان در در مقابله با حوادث این چنینی مشارکت فعال داشته باشند.

 دومین صحنه مهم از حضور و مشارکت نخع مربوط به فتوح اسلامی است که به ویژه در دوران عمر تقویت یافت نخستین گروه از افراد این قبیله به سرپرستی مالک بن حارث نخعی از یمن رهسپار مدینه شدند و سپس به مرزهای شمالی و شرقی اعزام گردیدند. نکته مهم در این قضیه آن که چنان که واقدی می نویسد مالک پس از ورود به مدینه از ملاقات با امام علی علیه السلام رفت.

نیز از گزارش‌های تاریخی دریافت می‌گردد نیروهای یمنی از نخستین نیروهایی بودند که برای جهاد اسلامی اعلام آمادگی کردند و عازم مرزها شدند کلبی می نویسند دو هزار و ۵۰۰ نفر از نخعی ها به ریاست ارطاة ابن کعب به مدینه آمدند و به دستور عمر به عراق اعزام شدند. علاوه بر این دو هزار و ۳۰۰ نفر از آنها که همراهشان زنان و کودکان هم حضور داشتند از جانب انس بن مالک به مدینه آمدند و بخشی به عراق و بخشی به شام فرستاده شدند.

نکته قابل توجه در این زمینه اهتمام راویان خاندانی نخعی برای ثبت و ضبط اخبار فتوح است. جنگاوران این قبیله در نخستین فتوح عراق مانند قادسیه، جلولا و نهاوند نقش مهمی را ایفا کردند همچنین در فتح یرموک و شام و فلسطین، نخعی ها حضور بسزایی داشتند

با توجه به آنچه گفته شد این قبیله در چند گروه و در طی دوران خلافت ابوبکر و عمر وارد مدینه شدند و در مرزهای شرقی و شام مستقر گردیدند ارزیابی اخبار تاریخی عصبیت های قومی و سیاستهای خلفا نیز از عوامل موثر در فهم جایگاه قبایل و انگیزه آنها از همراهی در فتوحات است؟!

 نکته قابل توجه حضور زنان نخعی در کنار مردانشان و تجهیز نیروها و آبرسانی به سپاه توسط آنها بود. چنان که پیش از این هم گفته شد این قبیله به واسطه تجارب نظامی تربیت جنگاوران و داشتن نیروی انسانی و جمعیتی فراوان از قبل از اسلام مشغول بود و بعد از اسلام نیز در صحنه های فتوح حضور پررنگی داشت مثلاً چنانکه دینوری و سایر منابع می نویسند این قبیله نسبت به قبایل دیگر یمنی از نظر عده و عمده و نقشی که در صحنه نبرد ایفا کردند جایگاه برتری داشتند در جریان نبرد قادسیه پرچم مسلمانان در دست ارطاه بن شراحیل نخعی بود و پس از وی برادرش درید و سپس برادر دیگرش زید آن را برعهده گرفت.

 حضور نخع همچنین در نبرد قادسیه، جلولا، نهاوند و فتح مناطق مختلف عراق و شام از جمله موضوعاتی است که در منابع تاریخی به آن تصریح شده است است و روایات مربوط به حضور این قبیله در فتوح اسلامی شامل روایات خاندانی نخعی است که بیشتر مورد توجه منابع اسلامی است. همچنین روایات سیفی را باید ذکر کرد که بیشتر فتوح را مانند داستان‌های ایام العرب طراحی می‌کند و از یک جهت در جهت تخریب غیر عربها و تحریک عواطف قومی اعراب است و از طرف دیگر به دنبال فضیلت تراشی برای برخی قبایل مانند تمیم و نخع است. از این رو این روایات نمی تواند یکی از محورهای مهم در تحلیل و کشف رابطه قبایل با اخبار فتوح باشد.

یکی از شخصیت‌های مشهور در فتوح مالک بن حارث نخعی است که در پیکار یرموک که در سال ۱۵ هجری رخ داد حضور فعال داشت و به علت آنکه رنگ چشمش در این نبرد قطع شد به اشتر شهرت یافت. مالک در فتح دمشق سرزمین های شام سرکوب فتنه ها و پیکار با رومیان نقش موثری ایفا کرد علاوه بر ریاست قبیله نخع فرماندهی بخشی از سپاه مسلمانان را برعهده داشت و مورد توجه فرماندهان مسلمان بود. ابن اعثم درباره شیوه جنگاوری مالک می‌نویسد او به یارانش دستور می داد همگی ندای الله اکبر سر دهند. درباره مشاهیر دیگر این قبیله هم اخبار بسیاری موجود است. قبیله نخع در فتوح اسلامی دوران بدهم که تا زمان عثمان ادامه پیدا کند شرکت داشتند.

 از پیامدهای حضور این قبیله در فتوحات اسلامی مهاجرت و اسکان آنها در مناطق مفتوحه تشکیل شهرهای اسلامی و قرار گرفتن در مجموعه جامعه اسلامی وسیع تر بود. هدف نخستین این بود که نیروهای رزمنده در مناطق عملیاتی مستقر شوند و زمینه مهاجرت و اسکان موقت آنها در مناطق مرزی فراهم گردد به این خاطر پادگانهای نظامی ایجاد شد و به تدریج به صورت شهرهایی درآمد که پذیرای مهاجران بود و زمان در حوادث مهم سیاسی و اجتماعی قرون نخستین اسلامی نقش مهمی را ایفا کرد.

 از جمله مناطقی که این قبیله در آن مستقر شد دو شهر کوفه و بصره بود که همزمان با نخستین سالهای فتوح اسلامی به ترتیب در سال ۱۷ هجری برای کوفه و ۱۴ هجری برای بصره فراهم گشت ترتیب ورود اعراب و اسکان آنها در شهرهای تازه تأسیس چندان مشخص نیست اما آنچه روشن است دستور خلیفه دوم مبنی بر اسکان قبایل تفکیک محل سکونت هر کدام و تعیین محل اسکان آنها است است .

در این زمینه هم اخبار و روایاتی وجود دارد که نیازمند ارزیابی جدی است چنانکه اخبار طبری در این خصوص برگرفته از روایات سیف بن عمر تمیمی است. بلاذری می نویسد اسکان اعراب بر اساس شهرت و اهمیت آنها و با توجه به عدنانی و قحطانی بودن آنها بوده است. با این حال بعید نیست که پیشینه روابط اعراب با یکدیگر و پیمان هایی که پیش از اسلام داشتند در این تصمیم حکومتی بی تاثیر نبوده است است.

در برخی منابع بر جمعیت موقعیت و رویکرد سیاسی حکومت اشاره شده است است روایات مربوط به اسکان عراق در کوفه تعارض ها و تنوع بسیاری است ولی آنچه مشخص است اینکه قبایل یمنی در جنوب کوفه و در قسمت چهارم آن بر اساس تقسیم چهارگانه سند در کنار بنی اسد قرار داشتند. این ساختار در دوران حکومت زیاد تغییر کرد. ترکیب جمعیتی قبایل یمنی کوفه بیش تر از اعراب شمالی بود و ۱۲ هزار نفر از ساکنان کوفه از خویشاوندان نخع بودند. کسانی چون بلاذری، طبری، ولهاوزن و دیگران بر موقعیت ویژه قبایل یمنی به خصوص مذحج در کوفه و سهم ویژه آنها در اسکان تصریح می‌کنند این موقعیت تا عصر هارون عباسی هم ادامه یافت.

 این قبیله همچنین در بصره اسکان یافتند و در زمان حکومت معاویه و به دستور زیاد  ۵۰ هزار خانوار کوفی و بصری در نقاط مختلف خراسان مانند نیشابور، بلخ و ماورالنهر اسکان داده شده اند در منابع همچنین ردپای این قبیله در اصفهان، قم، قزوین، ری ، شام و شهرهایی که پس از این در عراق ساخته شد مانند کربلا و سامرا دیده می‌شوند. در عین حال بخشی از طوایف این قبیله همچنان در یمن ماندند و تا قرن سوم آثاری از حضور و نقش آن در تحولات یمن دیده می شود

یکی دیگر از عرصه های حضور این قبیله در تحولات اسلامی قیام علیه عثمان بود. خلیفه سوم سلوک سیاسی و جهت گیری های اجتماعی و فرهنگی اسمان نسبت به عموم جامعه خویشاوندان خود صحابه و کسانی که نزد مردم به اعتبار و حرمت داشتند باعث انزجار از عثمان و قیام بر علیه او شد. نوشته ابن شبه نخستین کسی که در کوفه عثمان را خلع کرد؛ عمرو بن زراره نخعی بود. همچنین کمیل بن زیاد نخعی درباره رفتارهای عثمان هشدار می داد مالک اشترو دیگر بزرگان کوفی در مراسم حج اعتراض خود را به سازمان اعلام کردند و مانع ورود امیر کوفه به شهر شدند. فرمانداران کوفه به خود اجازه می دادند تا از بیت المال برای خوشگذرانی و منافع شخصی استفاده کنند و توجهی به نارضایتی مردم نداشتند. رجال نخعی این رفتار را مورد انتقاد قرار داده و آن را ناشی از تجاوز به بیت المال و حقوق الهی دانستند.

این رفتار و اعتراض سبب تبعید مالک و همراهانش از کوفه به شام شد از این رو مخالفان خلیفه مدتی را در منطقه شام سپری کردن برخی از مشاهیر مشهور شیعه و رجال نخعی و تابعان از این قبیله و سایر شخصیت های مشهور کوفی مانند ساعت بن صوحان عبدی در این گروه قرار داشتند مالک و همراهان او در شام نیز به افشاگری پرداختند و نارضایتی خود را از سیاست‌های عثمان اعلام کردند. نتیجه آنکه معترضان اخبار عراق را در محافل شام مطرح کردند با مردم به گفتگو نشستند و رفتار خلیفه را محکوم کردند معاویه حاکم شام نسبت به این قضیه احساس خطر کرد و به تهدید و شایعه پراکنی علیه مالک و یارانش پرداخت و شامیان را از ملاقات با آنها مالک نه تنها معاویه را عامل بسیاری از مشکلات و بلاها می دانست رفتار عثمان را محکوم می‌کرد تنها علی بن ابیطالب را شایسته خلافت و زمامداری مسلمانان می دانست.

 مالک و بسیاری دیگر از رجال عراق نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی احساس مسئولیت می کردند و با همراهی تجمع مقاومت گفتگو سخنرانی و مانند آن مردم را نسبت به واقعیت‌های جامعه افشاگری می‌کردند در نتیجه می توان گفت مسئله اصلی مخالفان عثمان فقط از نصب کارگزاران نبود بلکه آنها اع نابسامان جامعه بی‌عدالتی‌ها و بدعت ها معترض بودند و خواستار اصلاح جدی در ساختار حکومت و جهت‌گیری‌های عثمان بودند. از نظر آنها دستگاه خلافت دچار ضعف ها و انحراف های جدی بود و رفتار خلیفه قابل اغماض و بخشش نبود. آنها همزمان بر شایستگی علی علیه السلام بر خلافت تاکید می‌کردند نتیجه این امر حضور بزرگان کوفه در مدینه یعنی مرکز خلافت اسلامی و پیگیری خواسته های خود بودند. حضور مردمانی از سایر شهرها با گرایش های سیاسی اجتماعی و مذهبی مختلف بیانگر نارضایتی عمومی از سیاست های عثمان و کارگزاران اوست در این زمینه شواهدی نیز وجود دارد که نقش قبیله یانخ را در قتل عثمان تایید می‌کند مانند شعر حسان بن ثابت که ابن اعثم آن را آورده است یا در روایات سیفی که بر نقش کمیل بن زیاد و اسود بن یزید نخعی در قتل عثمان تصریح می‌کند. بلاذری اخبار مربوط به مشارکت نخعی ها در قتل عثمان را به نقل از سیف بیان می کنند. برخی از رجال نخعی مشهور به گرایش شیعی مانند مالک در زمره ناراضیان و افراد حاضر در مدینه بودند که در محاصره خانه عثمان هم شرکت داشتند اما شواهد کافی برای اثبات در نقش آنها در قتل عثمان وجود ندارد به تعبیر اخبار موجود به دنبال تحریف واقعیت های تاریخی تقویت نقش هواداران علی علیه السلام در قتل عثمان و نادیده گرفتن سهم دیگر کسان و صحابه در بروز این حادثه و تلاش برای تطهیر آنها است از این رو باید بین مخالفت رجال نخعی با خلیفه سوم و حضور آنها در مدینه با مشارکت در قتل عثمان تفاوت قائل شد.

 همچنین قبیله نخع در تحولات دوران خلافت امام علی علیه السلام هم حضور فعال داشتند که این موضوع در ادامه تحت عنوان جایگاه قبیله نخع در تشیع و تعامل با اهل بیت (ع) بیان خواهد شد.

از دیگر صحنه‌های حضور قبیله نخع در حوادث تاریخ اسلام مربوط به جهت گیری ها این قبیله نسبت به دستگاه خلافت اموی و عباسی است به ویژه با سیاست‌های امویان و عباسیان و تحریک عصبیت های عربی بخشی از مواضع فردی و قبیله ای قبیله نخع در راستای همراهی با امویان و بر پایه نظام قبیله ای شیخوخیت و منافع قومی بوده است البته باید توجه داشت که برخی از این مواضع در قالب جهت گیری های فردی بوده است از این رو نمی‌توان مواضع فردی شخصیت های قبیله ای را به‌عنوان مواضع کلی قبیله تلقی کرد هرچند ممکن است قبیله نسبت به برخی از این مواضع احساس همدلی و همراهی داشته باشد با این حال آنچه از مجموع گزارش‌های تاریخی و مستندات موجود به دست می آید آن که نسبت بین مواضع فردی با مواضع قبیله‌ای به دلیل کمبود اطلاعات قابل دسترسی نیست و می توان سپر زیر را در این زمینه مطرح کرد فرضیه اول این که مواضع تردید و مواضع قبیله ای نخع همسو بوده است داده ها و گزارش هایی وجود دارد که این فرضیه را رد می‌کند مثلاً آنکه گرایش های عقیدتی این قبیله در عراق عمدتاً شیر بوده اما برخی از افراد این قبیله دارای گرایش های ضد شیعی و گاه در قالب های چون عثمان گری اموی و حتی خوارج بوده است

 فرض دوم مواضع فردی و قبیله ای نخع ناهمسو بوده است که این نیز به همان دلایلی که پیش از این گفته شد امکان پذیر نیست چرا که گاه مواضع فردی اشراف جنگاوران و حتی اهل علم و ادب در مواقع قبیله ای اثرگذار بوده است هرچند این مغازه دائما در حال تغییر بوده و فرد یا قبیله گاه از منظر نظام قبیله ای مصلحت اندیشی می‌کردند و گاه در راستای جهت گیری های اجتماعی و عقیدتی و فکری عمل می‌کردند فرض سوم شرایط اجتماعی و سیاسی در تعیین مواضع قبیله ای نخع و بزرگان آن موثر بوده و این مسئله با در نظر گرفتن سه مسئله قابل پذیرش به نظر می‌رسد یک تحولات اجتماعی بسیار که در قرن دوم هجری رخ داد و چه بسا مسائل مختلف اجتماعی و سنت های فرهنگی را تحت تاثیر قرار می داد ۲ مواضع قبایل در قبال این دگرگونی ها ناپایدار بود در جامعه فعالیت می کردند درهم تنیدگی بین این حوادث با سنت‌های فرهنگی و اجتماعی عراق پیش از اسلام وجود داشت و قرائت های مختلف از اسلام و نقش صحابه و تابعان در شکل گیری و فرایند تحولات نقش بسیار بسزایی داشتند.

 سوم. اینکه مواضع قبیله عمدتاً در راستای تبعیت از قوانین نظام قبیله ای و پایبندی به سنت های اجتماعی به جا مانده از دوران پیشین بوده نتیجه این که گرایش های شهری عقیدتی و سیاسی قبایل تابع تجارب تاریخی سنت های اجتماعی و پیوسته با ساختار جاهلیت بوده است با این فرض ها معلوم می‌شود که مواضع قبیله ای نخع در جهت همراهی با ساختار بنی امیه نبوده چرا که آنها نسبت به قبایل قحطانی دچار عصبیت قبیله‌ای و تفاخر بودند و خاصه در مقابل قبایل عرب ساکن در شهرهای عراق که به مخالف بنی امیه بودند یا با رقبای آنها مانند شیعیان و دیگر جریان های اجتماعی همراهی می کردند؛ مخالفت می کردند و گاه آنها را از حقوق اولیه مانند حیات و امنیت محروم می کردند. منزلت اجتماعی و قومی آنها را نادیده می گرفتند از مشورت یا به کارگیری آنها در دستگاه حکومتی پرهیز می کردند از واگذاری ماموریت های محلی به آن ها خودداری می کردند و عملاً قبایل قحطانی را در مقابل خود قرار می دادند از این جهت مشارکت و همراهی برخی از رجال نخعی با دستگاه بنی امیه و عباسیان در چارچوب مواضع فردی نخعی قابل بررسی است و نمی‌توان آن را به مواضع این قبیله نسبت داد.

 همکاری و تعامل رجال نخعی با امویان دو سویه و به شیوه‌های مختلف بوده که عبارتند از . هواداری از جریان و بیعت با آنها که در این بخش عمدتاً شیوخ قبیله ای برخی از شاعران که دارای گرایش‌های عثمانی بودن قرار داشتند. از این نمونه می‌توان به ثابت بن قیس نخعی هیثم بن اسود نخعی عریان بن هیثم نخعی حمید بن حبیب نخعی اشرس جبیر قاسم بن ولید نخعی 

افرادی از این دست هستند که طرف مشورت امویان بودند و  برای آنها جاسوسی می‌کردند. عمدتاً در عراق حضور داشتند زمینه تقویت جایگاه بنی امیه را در عراق فراهم می کردند حتی جریان‌های مخالف بنی امیه را مورد تهدید قرار می دادند در راستای گرایش‌های عثمانی و هواداری از بنی امیه عصبیت های قومی و قبیله ای حرکت می کردند با والیان بنی امیه در عراق همکاری داشتند از ممدوحان و تایید کنندگان سیاستهای بنی‌امیه و کارگزاران آن ها بودند همچنین در امور دیوانی و درباری به کار گرفته می شدند و منظور از وزارت در منابع همان مشارکت در امور دیوانی و دبیری بوده کمتر از از سایر مناسب ولی به نسبت بیشتر از سایر قبایل مذحجی بوده است است همچنین رجال نخعی در سرکوب خوارج جریان‌های مخالف اموی نبرد با رومیان و گسترش قلمرو آنها نقش داشتن امور انتظامی سرپرستی شورته محکومیت و مجازات مخالفان بنی امیه انتقال اخبار عراق به شام سرکوب مخالفان بنی امیه بهره برداری از نظام قبیله ای برای تامین منافع بنی‌امیه از دیگر نمونه‌های مرتبط با همراهی و هواداری رجال نخعی با بنی امیه بوده است.

 نخع و خلافت عباسی: سیاست‌های قبیله‌ای و تبعیض گرایانه بنی امیه سبب نارضایتی عمومی در اقشار مختلف جامعه شد و از طرفی دعوت عباسی با به کار گیری تشکیلات مخفی دعوت و طرح شعارهای عقیدتی و تحریک عواطف عمومی باعث ایجاد همگرایی میان گروه های مختلف و مخالف بنیامین شد نخع هم از این قضیه مستثنی نبودند اما حضور افراد این قبیله در دعوت و خلافت عباسیان خیلی کمتر از دیگر قبایل بود و بیشتر در جریان های اجتماعی و فرهنگی عصر عباسی مشارکت کردند مواضع اشرافی این قبیله نسبت به عباسیان کناره جویانه و ناشی از مصلحت اندیشی های قبیله ای بود در عین حال برخی از نخعی ها با دعوت عباسی همکاری کردند مانند حجاج بن ارطاة نخعی که به ابوسلمه همدانی در کوفه پیوست و در پیروزی عباسیان بر بنی‌امیه و تصرف عراق مشارکت داشت ذهبی او را یکی از رهبران مشهور و ابن عماداز بزرگان فقها معرفی کرده است حجاج بعد از این به عنوان امیر موقت کوفه انتخاب شد که بیت المال کوفه را به عباسیان تحویل داد.

 برخی دیگر از افراد که با دعوت و حکومت عباسی همکاری کردند عبارتند از ابراهیم بن عبدالله نخعی که از مشاوران داعیان عباسی بود همچنین حجاج بن ارطاة که تا عصر مهدی عباسی مورد مشورت و توجه عباسیان بود و مدتی هم در سمت قضاوت و شرطگی عباسیان قرار داشت علاوه بر این برخی از از رجال نخعی در قضاوت و امور مربوط به آن با عباسیان همکاری کردند و بیشتر این عرصه همکاری آنها در این زمینه بوده حجاج بن ارطاة نخعی شریک بن عبدالله نخعی حفص بن غیاث نخعی.

 نخعی ها همچنین در ساخت شهر بغداد همکاری داشتند و برخی از آنها از از ندیمان خلفای عباسی تا عصر مامون به شمار می آمدند حسین بن محمد قاسم و طلق نام وظیفه کتابت و ترسل عباسی را برعهده داشتند برخی از آنها هم اشعاری در مدح خلفای عباسی سرودم این امر بیانگر آن است که تا قرن سوم نخعی ها در دستگاه خلافت حضور داشتند.

 تعامل نخعی ها با اهل بیت علیه السلام

بسیاری از کنش گران نخعی شیعه بودند و در حوادث تاریخ اسلام با اهل بیت (ع)همکاری کردند دلایلی که گرایش‌های مذهبی و عقیدتی برخی از این افراد را را نشان می دهد عبارتند از: یک همراهی و مشارکت در حوادث مهم و سرنوشت ساز تاریخ اسلام مانند دوران حکومت امام علی علیه السلام و قیامهای شیعی ۲ قرار گرفتن برخی از آنها در زمره شاگردان یاران و اصحاب اهل بیت(ع) و جایگاه آنها در علوم اسلامی و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام

چنان که اشاره شد زمینه‌های آشنایی یمنی ها با اسلام در دوران پیامبر اکرم (ص)و تدابیر آن حضرت فراهم شد. یکی از این حوادث حضور امام علی علیه السلام در یمن و دستاوردهای ناشی از آن بود مانند گرایش قبایل یمنی به اسلام آشکار شدن منزلت علی علیه السلام حضور فعال این افراد در مقابله با فتنه های اواخر دولت پیامبر اکرم (ص)مشارکت فعال هواداران علی علیه السلام در فتوحات اسلامی و در جریان های مرتبط با دستگاه خلافت در دوران آن حضرت و در علوم اسلامی همچنین حضور این قبیله در کوفه و همراهی و آشنایی آنها با اصحاب پیامبر(ص) در تقویت گرایش های عقیدتی و سیاسی آنها نقش بسزایی داشت.

چنانکه پیش از این گفته شد مواضع این قبیله دارای دو رویه نظام قبیله‌ای و عصبیت عربی از یک طرف و گرایش های سیاسی و عقیدتی از سوی دیگر در رفت و آمد بود از این رو چنان که پیش از این گفته شد نمی توان حضور این قبیله در جنبش های شیعی یا همراهی با علی علیه السلام در دوران خلافت آن حضرت را به گرایش های شیعی تمام خاندان نخع نسبت داد. البته مواضع فردی و مشاهیر این قبیله در موارد متعدد همسو با گرایش های شیعی بوده و از جهتی در موارد متعدد جریان های همسو با گرایش های شیعه حضور داشته است است الزاما نمی‌توان گفت که مواضع قبیله ای نخع ثابت بوده و تغییری نکرده است اما می‌توان گفت که مواضع افراد نخعی نقش موثری در شکل گیری پدیده های مرتبط با تاریخ تشیع گسترش آموزه های شیعی و فهم معارف اهل بیت داشته است و از اینرو رجال نخعی از ارکان و مشاهیر شیعی به شمار می رود.

 یکی از عرصه های مهم حضور این قبیله در تاریخ تشیع و همراهی با اهل بیت(ع)؛ مربوط به دوران خلافت امام علی علیه السلام است که زمینه های آن در دوران خلافت عثمان و نارضایتی عمومی از سیاست ها و زمامداری او ایجاد شده بود. چنان که پیش از این گفته شد این گروه اگرچه در قیام علیه عثمان شرکت داشتند و بر شایستگی علی علیه السلام بر منصب خلافت تأکید داشتند اما این به معنای مشارکت آنها در قتل عثمان و فتنه انگیزی و آشوبگری آنها به شمار نمی‌آید. این گروه همچنین پس از قتل عثمان با علی علیه السلام بیعت کردند و افرادی چون مالک اشتر کمیل زیاد و دیگر مشاهیر نخع پیش از دیگران با علی علیه السلام بیعت کردند آنها در بین مردم حاضر می‌شدند و به ذکر فضائل علی علیه السلام و سوابق ایشان در علم و تقوا و جایگاه آن حضرت نزد رسول الله صلی الله علیه و آله پرداختند.

 یعقوبی می‌نویسد مالک در بین مردم حرکت می کرد و می گفت:” ای مردم این وصی وصیت کنندگان و وارث علم پیامبران مبتلا به بلاهای عظیم و دارای ثروتی نیکو است کسی است که کتاب خداوند به ایمان او و رسولش به بهشت رضوان شهادت داد کسی است که فضائل در اوج کامل شده و هیچ شکی در گذشته و علم و فضائل اش از اول تا آخر نیست” برخی می نویسند او همگان را به بیعت با امام فرا می خواند. بلاذری مالک را از نخستین بیعت کنندگان با علی (ع) می داند. اخبار زیادی در این زمینه موجود است که نشان می دهد شهرها را برعهده داشتند و آنها را به بیعت با علی علیه السلام و آگاهی از فضائل ایشان فرا می خواندند.

 یاران نخعی امام علی علیه‌السلام همچنین از یاران و خواص آن حضرت در امور خلافت اسلامی به شمار می‌آمدند صحنه‌های همراهی این قبیله با امام علی علیه السلام در موارد زیر بوده است است یک بیعت و همراهی با امام علی علیه السلام به ویژه در در کوفه و به سرپرستی مالک بن حارث نخعی که رئیس نخع در کوفه بود دفع فتنه ابوموسی اشعری بسیج نیروها برای یاری امام و جنگ با مخالفان حضور در نبرد جمل و مشارکت فعال که از آن جمله مالک فرمانده قسمت راست سپاه علی علیه السلام در این نبرد بود و او می گفت این علی است که چراغ تابانی در تاریکی است و ما در پرتو نور و مقاله و سخن بر توانا هستیم اگرچه درباره انگیزه نخع از حضور در جمل احتمالاتی چون عصبیت های قبیله ای عواطف عمومی و مصلحت اندیشی های نبیل های مطرح است اما با استفاده از رجز ها و شدت تنفر ناکثین از اشخاصی چون مالک اشتر دریافت می گردد که موقعیت این قبیله در نبرد جمل بر اساس ‌گیری‌های مشاهیر ایران در جهت باورها گرایش‌های مذهبی و دینی آنها بوده است

 قیام امام حسین علیه السلام کمبود اخبار گزارش‌های پراکنده جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی حاکم بر اندیشه تاریخی اخباریون و مورخان اسلامی توصیف پیوسته و منسجم از تحولات تاریخ اسلام شده با این حال می‌توان اطلاعاتی کم اما ارزشمند را درباره مواضع این قبیله و تعامل آنها با اهل بیت (ع)به دست آورد.

متاسفانه علی رغم آن که افراد و گرایش‌های پیشینی نخع به سمت گرایش های شیعی بوده است اما نامی از آن در قیام مسلم بن عقیل مانند آن دیده نمی‌شود اینکه چگونه این قبیله با وجود این صبغه و گرایش در جریان قیامهای شیعی کمتر حضور داشتن به دلایل متعددی بستگی دارد یکی از آنها درگیری های دائمی و اختلافات داخلی به این قبیله با دیگر خویشاوندان خود بود دوم مواضع قبیله همانند مواضع قبیله مذحج نسبت به تغییرات اجتماعی و آمد و شد کارگزاران اموی در عراق یکسان نبود و طیفی از مخالفت و همراهی تا همکاری را در بر می‌گرفت. سه اشراف و مشاهیر قبیله‌ای بعضاً دارای گرایش‌های سیاسی و مذهبی بودند که همسو با آرمان های قبیله این بود از این رو بدون آنکه لازم باشد جهت گیری شاخصی نخع برای این قبیله در نظر گرفته شود می توان گفت این قبیله در مواجهه با امام حسین علیه السلام سه رویه متفاوت داشتند یک همراهی دو مخالفت کناره‌گیری.

یکی از شخصیت‌های مشهور نخعی کوفه ابراهیم بن مالک اشتر نخعی است که نه تنها در دعوت کوفیان از امام حسین زهی حضور نداشت که ظاهراً در مواجهه با حضور مسلم در کوفه و قیام کربلا نیز هیچ عکس العملی نشان نداد اما بعد از این در کنار مختار قرار گرفت ت بعد در خون خواهی و از امام حسین و یارانش مشارکت داشت و حتی کوشندگان و حضرت را مجازات نمود از این رو مواضع فردی و قبیله ای نخع نسبت به قیام کربلا در پرده‌ای از ابهام قرار دارد فقط یک خبر از منابع متاخر که که وقتی عبیدالله بن زیاد عمربن سعد را به کربلا اعزام می کرد روسای قبایل حمیر نخع انصار و ربیعه در مسجد جمع شدند و از عمر خواستند از نبرد با فرزند رسول الله امتناع کنند از این خبر استنباط می شود این قبیله به این اکتفا نمود که در تجمعی مصالحه جویانه نه اعتراضی هم سو با آرمان‌های الهی اهل بیت (ع)شرکت کنند. آنها حتی با مسلم همراهی نکردند و به تعبیری وساطت نکردند و از هانی ابن عروه حمایت نکردند تا جایی که هانی از عدم همراهی خویشاوندانش شکایت کرد.

درباره واکنش کمیل بن زیاد نخعی که از شیعیان مشهور است و از اصحاب السراست خبری دیده نمی شود. یکی دیگر از دلایلی که بیانگر عدم حضور این قبیل و رجال مشهور شیعیان در کربلا است آمار و ارقام موجود از شهدای کربلا است که در بین ۷ شهید مذحجی نامی از بنی نخع دیده نمی شود.

در عوض نام ۲ نفر وجود دارد که در مقابل امام قرار داشتند یکی از این افراد سنان بن انس و وهبیلی نخعی است است که نامش در زمره است قاتلان امام حسین ابن علی علیه السلام ثبت شده است. سنان کسی بود که به امام حمله کرد و سر آن حضرت را از بدن جدا نمود درباره نقش سنان اخباری موجود است که می توان ان را به سه دسته تقسیم کرد:

 ۱ اخباری که درباره نقش سنان در شهادت امام حسین علیه السلام است که دو دسته است دسته اول که می پذیرند سنان قاتل امام بوده است: دلایل این گروه عبارتند از اینکه: شاهدان کربلا که زنده ماندند آنرا روایت کردند مانند حمید بن مسلم ابومخنف و اهل بیت علیهم السلام علاوه بر این عمر بن سعد از زنان به سبب نقشی که در شهادت امام علی علیه السلام داشت قدردانی کرد و به او صله داد حجاج نیز از سنان به سبب حضورش در کربلا قدردانی کرد. علاوه بر این زنان خود اعتراف به این عمل شنیع داشته است چنان که وقتی حجاج به مردم گفت هر کس کار شگفتی دارد بگوید زنان گفت من قاتل حسین هستم حجاج در پاسخ به گفت این بلایی نیکو است از طرفی عاقبت سنان که در نهایت زبانش قفل و عقلش رفته بود و اجماع نویسندگان و مقتل نویسان بر اینکه سنان قاتل امام بوده است مانند مصعب زبیری سمعانی طبری و دیگران بیانگر آن است که سنان قاتل امام بوده است.

 دسته دوم آنهایی که معتقدند نان قاتل اصلی امام نبوده و از کسان دیگر هم سخن به میان آوردند از آن جمله است شیخ مفید العمری و احمدبن عبدالله طبری بر اساس این زنان در شهادت امام حسین داشته اما درباره نقش و جایگاه ویژه شهادت امام اختلاف نظر است گروهی با استناد به برخی اخبار اقوال اعتراف سنان و مانند آن او را قاتل اصلی امام می دانند اما با توجه به اخبار و روایات شهادت امام و نقش افراد متعدد در شهادت آن حضرت می توان گفت زنان یکی از قاتلان امام بوده است.

 علاوه بر این اخباری درباره عاقبت سنان و شدت نفرت نویسندگان و شاعران اسلامی از سنان وجود دارد چنانکه مصعب زبیری در شعری سنان را مورد نکوهش قرارداد اسمانی شدت تنفر خود را اینگونه بیان می کند لار حم القاتل الخبیث

 درباره مواضع قبیله و رجال نخع در قبال قیام امام حسین و سایر اهل بیت (ع) ذکر چند نکته لازم است. نخست مشخص نیست ریاست این قبیله در این ایام با چه کسی بوده است است با توجه به تعدد و تنوع رجال قبیله مذحج و گرایش های فکری و عقیدتی و سیاسی آن طبیعی است که به اجماع درباره یک نفر مشکل بوده است از طرفی نخع در این موارد تابع مواضع مذحج بوده از این‌رو اظهارنظر در خصوص مواضع کلی و جمعی قبیله در دگرگونی های سیاسی و اجتماعی سخت و به گونه ای غیر ممکن است این موضع‌گیری‌ها متناسب با موقعیت های مختلف افراد و مشاهیر این قبیله متفاوت بود و بعضاً اشراف قبیله ای و گاه جنگاوران یا رجال مذهبی و علمی دارای نفوذ و مورد توجه خویشاوندان خود بودند مطابق این امر در حرکت های شیعی و جنبش های اجتماعی و سیاسی عموما شخصیت های علمی و مذهبی و برزن رجال شیعی کانون توجه و مراجعه بودند مانند ابراهیم بن مالک اشتر در زمان مختار یا کمیل بن زیاد نخعی در برابر قیام ابن اشعث یا مواضع نخعی و نسبت به عبدالله بن معاویه طالبی و یا دعوت عباسی

 بنابراین این مواضع قبیله متغیر بوده و کم نبودند مشاهیری که هوادار اموی و دارای گرایش های عثمانی و هوادار دستگاه خلافت بودند یا آنهایی که درگیر تعصبات قبیله ای بودند و در چارچوب مصلحت های قومی تصمیم می‌گرفتند سنان بن انس و مانند آن.

 بر این اساس نمی‌توان گفت مرجعیت اصلی تفکر قبیله‌ای با پیوندهای خویشاوندی یا علقه های شهری بوده چه بسا عقل قبیله‌ای مهم‌ترین نقش را در تصمیم گیری های فردی و عمومی ایفا می کند البته نمی‌توان درباره همه تحولات و موقعیت هایی که این قبیله در آن ایفای نقش کرده مسئله را تعمیم داد و همان طور که گفته شد عوامل متعددی در تغییر مواضع فردی و قومی قبیله تاثیر بسزایی داشته است است هرچند رجال نخعی همواره محل توجه مردم بوده و بنی امیه از وجود آنها در عراق احساس خطر می کردن به عنوان مثال بلاذری از مدائنی نقل می کند ذکری از مالک اشتر نزد معاویه شد مردی نخعی آنجا حضور داشت گفت اگر مالک بمیرد اهل عراق ذلیل می شوند و اگر زنده بماند اهل شام خارج میشود.

 البته باید توجه داشت که عصبیت های قومی شهری از متغیرهای مهم و تاثیر گذار در اعتبار بخشی و اعتبار پذیری مشاهیر و قبیله‌ای بود. نکته مهم و قابل تأمل آنکه رجال مشتهر به گرایشهای شیعه این قبیله دارای معیارهای مورد پذیرش قبیله بودند و به همین جهت توانستند در موقعیت‌های مختلف آنها را همسو با خود کنند و از ظرفیت این قبیله در جهت دفاع از اهل بیت علیهم السلام استفاده کنند به ویژه آنکه با پایان قرن اول و گسترش جنبش های اجتماعی و دعوت شیعی و تعدد رجال مذهبی و علمی این قبیله گرایشهای مذهبی ان به سمت تشیع بیشتر شد تا جایی که به ویژه در زمینه علمی و فرهنگی و اجتماعی می‌توان گفت این قبیله به عنوان یکی از قبایل شیعی شناخته می شود و چنانچه در یک موقعیت بالاتر و در راستای رجال تاثیرگذار این قبیله در تحولات عراق و جایگاه آنها در دستگاه خلافت مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه میرسیم که این قبیله یکی از قبایل موثر در تحولات عراق در این دوران بوده است است

یکی از دلایل آن برخورداری از از نیروی زبده و جنگاور شخصیت های علمی و فرهنگی موثر و ترکیب جمعیتی وسیع در عراق بوده است است شاید به همین جهت بود که بنی امیه و عباسیان تامین امنیت عراق و برخورد با مخالفان و اداره امور قضایی را به رجال نخعی می‌سپردند

 در بین منابع اصلی تنها مسعودی است است که می نویسد بعد از شهادت امام حسین علیه السلام کوفیان از بیعت با بنی امیه سر باز زدند و ابن زیاد را از عمارت خلع کردند در بین معترضان به بنی‌امیه، زنان نخعی همراه با دیگر زنان کوفی فریادزنان و گریه کنان وارد مسجد شدند و مصیبت امام حسین علیه السلام را یادآوری کردم و نظر خود را درباره امارت عمر بن سعد بر کوفه چنین بیان کردند :”ای عمر بن سعد همین بسته بود که حسین را کشت و اکنون می‌خواهد در کوفه امیر ما شود” بعد از این جریان بود که کوفیان از امارت عمر بر کوفه منصرف شدند

 علاوه بر این نخعی ها عموماً با جنبش ها و تحرکات اجتماعی همراهی و مشارکت داشتند که با آموزه‌های شیعی همگرایی داشت یا حداقل در تعارض با آنها نبود این همراهی بعضاً رنگ و بوی قبیله‌ای به خود می‌گرفت و در جهت تقویت نیروی نظامی یا پشتیبانی از این حرکت ها بود مانند حرکت مختار و همگرایی نسبی ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و قبیله وی با مختار و بعضاً به صورت فردی شورش عبیدالله بن حر جعفی و حرکت ابن اشعث

 نکته مهم دیگر آنکه شخصیت های مشهور نخعی که گرایش های شیعی داشتند عمدتاً در عرصه های علمی به ویژه علوم اسلامی میدرخشیدند و بیشتر در صدد آن بودند تا از محضر اهل بیت علیهم السلام بهره ببرند و اخبار آنها را نشر دهند این گروه به عنوان یاران و شاگردان و صحابه ائمه معرفی شده‌اند. برخی دیگر از آن ها اگرچه در این سطح قرار نداشتند رفتم اما به اهل بیت عرض ارادت می‌کردند و آنها را افضل و علم و افقه مردم می دانستند احادیث آنها را نقل می کردند و یا در محضر ایشان بودند این گروه اگرچه از شیعیان نبودند و منابع هم آنها را در زمره خاص و اصحاب امامان نیاوردند اما دیدگاه های آنها درباره اهل بیت(ع) قابل تأمل است مانند شریک بن عبدالله نخعی که وقتی نزد و سخن از معاویه به میان آمد گفت گفت کسی که حق را زیر پا می‌گذارد و قاتل علی است حلیم نیست

 در نتیجه آن که می توان گفت گفت مواضع قبیله نخع نسبت به اهل بیت(ع)  و تشیع به آسانی امکان پذیر نیست اما مواضع رجال نخعی از دو حالت خارج نیست ز یا در زمره یاران و شاگردان امامان بودند و در نشر معارف اهل بیت(ع) نقش داشتند یا در این گروه نبودند اما به ساحت اهل بیت هم جسارت نکردند.این موضوع تا حدی بیانگر آن است که نخع در عراق از نظر سیاسی عقیدتی و اجتماعی همگرایی نسبی با شیعه داشت و نسبت به برخی دیگر از قبایل عربی واگرایی کمتری از خود نشان می داد اگرچه این قبیله هم دچار مصلحت اندیشی های اشراف شلوغ قبیله‌ای و عصبیت و قومی بوده است و لذا تعامل بنی نخع با اهل بیت بیشتر رویکرد فردی یا خانوادگی داشته است.

این رویکرد در مورد سایر جریان‌های اجتماعی و فکری مانند خوارج غلات و حنفیه و… هم وجود داشته و بیشتر منحصر به تنی چند از افراد این قبیله بوده و نمی‌توان آن را به موضوع قبیله یا مشاهیر آن نسبت داد.

 نتیجه آنکه این قبیله از قبایل تاثیرگذار در کوفه و عراق بود در تحولات سیاسی و نظامی به خصوص در قرن اول هجری در عراق حضور فعال داشت همچنین در تحولات اجتماعی و فرهنگی و علمی مشارکت می نمود و اگر در جایی حضور این قبیله کمتر نشان داده شده به نسبت در جریان دیگر حضور فعال داشته است است در عین حال با گذشت زمان حضور نخعی ها در تحولات فرهنگی و علمی به خصوص محافل علمی شیعی و در تعامل با اهل بیت معاصر (ع) افزایش یافته و در بین اخبار موجود بیشترین گزارش ها درباره مشارکت سیاسی و نظامی این قبیله در دوران امام علی علیه السلام و پس از آن امام حسین علیه السلام بوده است.

 در مورد سایر اهل بیت که مباحث سیاسی و نظامی کمتر مطرح بوده و مواضع اهل بیت (ع) بیشتر در قالب تقیه و تدابیر دیگر انجام می گرفته گزارش یا خبری در این زمینه از بنی نخع به دست نیامد.

نخع و جنبشهای اجتماعی:

یکی دیگر از صحنه های فعالیت قبیله نخع مشارکت فعال در جنبش های سیاسی و اجتماعی و سهمی است که در ایجاد تغییرات اجتماعی و تعیین حق سرنوشت خود داشته است در قرن نخست هجری هویت نامنسجم جامعه اسلامی ساختار قدرت و نظام سیاسی حاکم و فقدان امنیت و احساس محرومیت عمومی به عدم مشارکت عامه در تحولات اجتماعی و همچنین عدول از شریعت وحیانی و رجعت به سنت های جاهلی زمینه چنددستگی فرهنگی فکری و سیاسی و ظهور جنبش هایی با خاستگاه‌های متفاوت و متنوع را ایجاد کرد برخی از این حرکت های اجتماعی فاقد هدف و خاستگاه مناصب اجتماعی بودند و نتیجه حضور آنها در صحنه حیات اجتماعی پیامدی جز ناامنی حقارت و قتل و فساد نداشت از جهتی محور اصلی این حرکت های اجتماعی نارضایتی از حکومت‌های وقت و ناکارآمدی و عدم مشروعیت ساختار قدرت حاکم بر جامعه مانند بنی امیه بود که سیاست های آنها همراه با خشونت و تعصب تهدید ظلم فساد و انحراف بود

 بیشتر این جنبش های اجتماعی درگیر عصبیت قومی و قبیله ای و بر پایه سنت های فرهنگی بود. نسبت به نیازهای اصلی جامعه در چه منطقی و همراه با حل مسئله نداشت تعامل جدی با مبانی فکری و بنیان های دینی از جمله خلاهای موجود در برخی از این جنبش های اجتماعی بود برخی از آنها هم دچار زیاده خواهی جاه‌طلبی و انحراف های فکری و عملی بود از این رو بیشتر از آنکه توانایی مقاومت در مقابل امویان را داشته باشد و نیز قدرت تغییر در جامعه و اصلاحات اجتماعی داشته باشد درگیر اختلافات داخلی قبیله ای خانوادگی و شهری و گروهی بود از طرفی برخورد سرکوبگرانه بنی امیه مانع گسترش تداوم این گونه فعالیت‌ها می شد باید گفت اگرچه زمینه‌های اعتراض و انقلاب علیه بنی امیه وجود داشت اما ضعیف بودن این حرکتها و تلاش بنی امیه برای حفظ موقعیت خود زمینه این امر را فراهم کرد تا رقبای جدی بنی امیه مانند عباسیان از نتایج این حرکت های اجتماعی به نفع خود استفاده بکنند. مواضع قبیله نخع در این دسته از تحولات در سه رویه همراهی رویارویی و کناره‌گیری قرار داشت در بسیاری از موارد مواضع رجال اشراف و روسای قبیله مواضع قبیله را هم تعیین می‌کرد آنچه از این قبیله دریافت می گردد آن که مواضع آن و مشاهیر عراقی در جهت رویارویی با امویان قرار داشت. در عین حال برخی از افراد این قبیله که دارای گرایش های عثمانی یا همراهی با حکومت وقت بودند با بنی امیه همکاری می‌کردند و برخی از آنها در جاهایی غیر از عراق مانند شام سکونت داشتند. برخی از شواهد مرتبط با مواضع قبیله نخع دربرابر جنبشهای اجتماعی قرن اول هجری به شرح زیر عبارتند از:

 یک: قیام حجر بن عدی کندی: بنی امیه و در راس آنها معاویه از ساختار نظام قبیله ای و سنتهای اجتماعی حاکم بر جامعه عربی در جهت تقویت پایه های حکومت بهره گرفت از این رو سیاست امویان بر پایه عصبیت قرار داشت و این حکومت حراست از عصبیت و تحقق آرمان های نظام قبیله ای را در صدر وظایف خود قرار داده بود. این رویکرد در تعارض با آموزه های وحیانی و سنت پیامبر قرار داشت و نوعی ساختارشکنی و واگرایی نسبت به سلوک خلفای نخستین هم به شمار می رفت. همچنین جامعه را از اسلام، آموزه‌های دینی اصلاحات اجتماعی و محوریت اهل بیت(ع)  و مصلحان اجتماعی دور می کرد همچنین بدون توجه به ایجاد عدالت اجتماعی و تامین نیازهای عموم جامعه را در حالت انزوا و محافظه کاری قرار می‌داد.در این میان، امویان عمدتاً از شیوخ و اشراف قبیله ای برای سرکوب مردم و توجیه رفتارهای فردی و سیاسی خود استفاده می‌کردند. این رویکرد طبیعتاً موردقبول رجال دینی صحابه تابعان و هواداران اهل بیت علیهم السلام نبود.

 حجربن عدی یکی از این افراد به شمار می‌رفت که نسبت به زمامداری معاویه و اندیشه سیاسی اجتماعی حاکم بر تفکر او اعتراض داشت تلاش بسیاری در افشاگری و بیداری عموم جامعه کرد به همین جهت بنی امیه با تمام قوا در برابر حجر ایستاد و نکته جالب آنکه از نظام قبیله ای برای سرکوب و همراهانش استفاده کرد. از آن جمله زیاد حاکم کوفه با ایجاد تفرقه و اختلاف در میان قبایل کوفه و توطئه علیه هواداران اهل بیت(ع)  و تضعیف روحیه آنها و نیز تحریک عواطف قومی و عصبیت میان قبایل آنها را از همراهی با حج بازداشت و در نهایت اوج با همدستی اشراف مانند اشراف قبیله مذحج و همدان تحت سیطره بنی امیه قرار گرفت در این میان بنی نخع که حجربه آنها پناه برده بود قصدجنگ با وی را داشتند و اگر حجد مانع آنها نشده بود آنها خود او را از پای در می آوردند. عبدالله برادر مالک اشتر که حجل در خانه او پناه گرفته بود وقتی عمال بنی امیه درباره او جستجو کردند ناچار شد حجر را به محلی دیگر رهنمون شود نتیجه آن که حجر و یارانه اندکش دستگیر و تحویل بنی امیه شدند.

 در این جریان نام دو فرد نخعی به نامهای عبدالله بن حارث و هیثم بن اسود نخعی دیده می شود که شهادتنامه علیه حجر را امضا کردند.اخبار و قرائن بسیاری وجود دارد که شهادت هیثم علی حجر را تایید می کند مانند گرایش های عثمانی هیثم و جایگاه او نزد بنی امیه؛ اما پذیرش شهادت عبدالله بن حارث به دلایل متعدد قابل تأمل و از جهتی قابل پذیرش نیست مثلاً ابن خلدون که اخباری از این دست را ارائه داده در منابع اصلی و متقدم اشاره‌ای به آن نشده است. هم چنین است حضور عبدالله بن حارث به همراه روسای قبایل در دستگاه زیاد برای آنکه حجر سالم نزد معاویه فرستاده شود.ابوالفرج اصفهانی که این واقعه را از ابومخنف نقل می‌کند اشاره ای به شهادت عبدالله بن حارث علیه حجر نکرده و به این اکتفا می‌کند که عبدالله ا و دیگران از زیاد درباره حجر امان خواستند. بر اساس خبر یعقوبی عبدالله بن حارث از هواداران امام علی علیه السلام بود و همراه با مالک اشتر در تصرف فرات در صفین حضور داشت.

 مواضع فردی و قبیله ای نخع درباره حجر نشان می دهد که این قبیله اگرچه در هواداری با امویان وهمسویی با آنها قرار نداشته اما در جهت تبعیت از قبیله مذحج که رهبری آن با ابو برده پسر ابوموسی بود برای مقابله با حجر و یارانش تلاش کردند البته جالب است که ردپای اشخاصی مانند کمیل و برخی دیگر از مشاهیر شیعی نخعی در همراهی با حجر دیده نمی شود.

دومین حرکت اجتماعی سیاسی قرن نخست هجری مربوط به مختار ثقفی است که در تداوم مصیبت کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام در نهضت توابین ایجاد شد.قبیله نخع و مشاهیر شیعیان در قیام توابین حضور نداشتند اما برخی از اشراف نخعی مانند هیثم بن اسود و فرزندش عریان با بنی امیه همراهی کردند. از این رو این قبیله در توابین براساس دو رویه عمل بر اساس مصلحت قومی و انفعال حرکت می کرد.

 ورود این قبیله به جریان مختار بیشتر از جانب هواداران بنی امیه در کوفه صورت گرفت اما تحرکات مختار به تدریج قبیله نخع را نیز وادار به مشارکت کرد مختار از تزلزل بنی امیه در عراق و مطالبه شیعیان برای خونخواهی شهدای کربلا بهره برد و قدم های مهمی در این زمینه برداشت البته کوفیان درباره مختار چنین می اندیشیدند که او به سوی محمد ابن حنفیه دعوت می کند و در عین حال خونخواه اهل بیت(ع)  است در عین حال مواجهه نخستین قبیله نخع با مختار در جهت رویارویی با وی و همراهی با کارگزاران بنی امیه در عراق بوده است جنگاوران این قبیله در کنار اشراف و سران قبایل به رهبری رفاعه تجمع کرده و علیه مختار وارد جنگ شدند.

 با پیوستن ابراهیم بن اشتر نخعی به مختار جهت گیری های این قبیله نیز دچار تغییر و تحولاتی شد ابراهیم از روسای قبیله ای و شیعیان کوفه بود که مختار برای همراه ساختن او با خود تلاش می کرد و حتی زمانی که به خانه ابراهیم رفت نامه‌ای از محمد حنفیه نشان داد که در آن از ابراهیم خواسته بود تا او را یاری کند و انتقام خون اهل بیت(ع)  را بگیرد. البته ابراهیم تعجب کرد ولی با شهادت دیگران پذیرفت تا با مختار بیعت کند و او را همراهی نماید. ابراهیم در این زمان ریاست نخع کوفه را بر عهده داشت از این رو همراه با خویشاوندان و برادران و هواداران خود به مختار پیوست و حتی نسبت به او صدیق بود تا اینکه در سال ۶۶ مختار خروج کرد و ابراهیم در مقابله با اشراف و روسای قبایل مختار را یاری کرد. حتی بر عبدالله ابن مطیع غلبه یافت.

 دلایل پیروزی ابراهیم و جایگاه وی در پیشبرد اهداف مختار عبارتند از پایبندی او به شریعت و حمایت اهل بیت علیهم السلام او می‌گفت می دانید که ما به اهل بیت پیامبر(ع)  تعصب داریم شعار یا لثارات الحسین سر می داد نیز می‌گفت یا منصور امت او از نفرت کوفیان از مهارت لازم در جنگاوری برخوردار بود راه های کوفه را خوب می شناخت و مرحله به مرحله کار را پیش می برد نیروهای خود را در سرتاسر کوه مستقر کرده بود. از برخورد های شکننده خودداری می‌کرد در نبردهای فرسایشی نیروهای دشمن را سست می کرد. در عین حال نیروهای خودی را تشویق و روحیه دشمن را تضعیف می کرد یاران خود را شرط الله لقب میداد و به همان نسبت به بنی امیه را فاسق و دشمن خدا معرفی می نمود ابراهیم از شعارها و آیات قرآنی برای تقویت انگیزه مقاومت و اتحاد یاران استفاده می‌کرد از شجاعت و جنگاوری بسیاری برخوردار بود دشمنان را می بخشید و با خود همراه می‌کرد تا جایی که از ۱۲ هزار نفری که با ابراهیم بیعت کرده بودند ۳۳۰۰ نفر با محمد حنفیه نیز بیعت کردند او از سپاهی قوی کاربلد و مطیع برخوردار بود و در دفاع از ارزش های دینی و رد عصبیت قبیله ای تعصب داشت.

ابراهیم همچنین مختار را در نبرد خازر که ابن زیاد و بنی امیه و هواداران آنها در کوفه حضور داشتند همراهی کرد. در این جنگ بسیاری از از همراهان ابن زیاد و شامیان کشته شدند. برخی دیگر از رجال این قبیله در کنار ابراهیم در قسمت های دیگر سپاه کوفه منصوب شدند.

 همراهی ابراهیم با مختار و اطاعت پذیری او از مختار همچنین مهارت ابراهیم در جنگ آوری و تدبیر نظامی تشویق سپاهیان برخورداری از انگیزه قوی برای مقابله با شامیان و ابن زیاد و مهمتر از همه نقش ابراهیم بن اشتر در هلاکت ابن زیاد بیانگر نقش مهم و اثرگذار در پیشبرد اهداف مختار و پیروزی او بر مخالفان بود.

 ابراهیم همچنین در دفع شورش عبیدالله بن حر جعفی و مقابله با آل مصعب در نبرد مذار حضور داشت. با این حال در نبرد مزار از مختار جدا شد. دلایل کناره گیری ابراهیم از مختار و پیوستن او به آل زبیر عبارتند از: مختار ابراهیم را مسئول جدا شدن سران قبایل از مختار می دانست. انتظار داشت که ابراهیم از او اطاعت محض کند. درباره چگونگی برخورد با دشمن بین ابراهیم و مختار اختلاف نظر بود بدون هماهنگی با ابراهیم قبایل را به جنگ فرستاد. ابراهیم همچنین نسبت به دیدگاه های افراطی برخی از پیروان مختار واکنش نشان داد و آنها را به ترس از خدا سرعت در عمل و آشکار کردن خود توصیه می کرد.

 مختار ابراهیم را به مماشات با خویشاوندان خود و عصبیت قبیله‌ای متهم نمود و از طرفی تبلیغات زبیری ها در تحریک عواطف قومی عراق دادن وعده های دان ها بی‌تأثیر نبوده است از این رو رویکرد مختار و ابراهیم نسبت به تحولات عراق و چگونگی برخورد با آنها کاملاً متفاوت بود.ابراهیم بن اشتر بعد از جدایی از مختار به زبیری ها پیوست اما کم تجربگی و خودسری آنها و ناتوانی در تامین خواسته های روسای قبایل و خیانت برخی از سرداران زبیری و ترس و سستی مردم کار خودش را کرد و آل زبیر در جنگ با شامیان شکست خوردند. در این نبرد ابراهیم کشته شد و همراهان او نیز زخمی و کشته شدند.

 به دستور عبدالملک بن مروان سر ابراهیم را از بدن جدا و بر دروازه شهر نصب کردند. ابراهیم عنصری فعال در تحولات عراق بود او از امویان نفرت داشت و برای از میان برداشتن آنها تلاش می کرد از این رو بود که با حرکتهای اجتماعی مختار و زبیریان همراه شد در عین حال مواضع رجال نخعی در دو سویه همراهی و رویارویی با این حرکت ها قرار داشت. گروهی از افراد این قبیله هم چنان که از آنها انتظار می رفت اخبار و گزارش های مربوط به این جریان ها را ثبت و ضبط و برای دیگران روایت کردند.

 این قبیله همچنین در دفع شورش ابن اشعث کندی نقش داشتند اما برخی از رجال نخعی مانند کمیل بن زیاد نخعی بودند که در اعتراض علیه امویان و احساس خطر از فضای موجود به ابن اشعث پیوستند. قاریان، پارسایان و مشاهیر عراق از جمله گروه‌های بودند که به ابن اشعث پیوستند. کمیل نخعی ابراهیم نخعی و شعبی از این افراد هستند. البته انگیزه آنهایکسان نبود مثلاً ابراهیم از مخالفان اهل بیت(ع)  بود و با قیام امام حسین هم مخالفت کرد. از طرفی کمیل از هواداران اهل بیت(ع)  و شیعیان بود که به ابن اشعث پیوست حجاج بن یوسف ثقفی امیر عراق از تنوع و ناهمسانی سپاه ابن اشعث استفاده کرد و با کمک شامی ها او را در دیر جماجم سرکوب کرد. گروهی از کسانی که در این واقعه شرکت داشتند کشته زندانی، متواری و بخشوده شدند اما کمیل بن زیاد به دستور حجاب به شهادت رسید دلایل شهادت او عبارتند از: خروج علیه امویان؛ مشارکت در قیام علیه عثمان، دیدگاه کمیل درباره حجاج، هواداری کمیل از امام علی علیه السلام و سوابق او در مخالفت با بنی امیه و شجاعت وی. کمیل فردی معتبر و شریف بود و فرماندهی قاریان سپاه ابن شعث را بر عهده داشت رفتار حجاج با کمیل نشان می دهد که حجاج علی‌رغم آنکه برخی از کسانی را که در این نبرد شرکت داشتند بخشید اما نسبت به کمیل رفتاری به شدت عصبیتگرا داشت درعین حال کینه وی از شیعیان و ارادتمندان اهل بیت (ع) به هواداری از بنی امیه و گرایش‌های عثمانی باعث شد تا تا دستور قتل کمیل را صادر کند.

قبیله نخع همچنین در جریان حرکت آل مهلب و جنبش های پایانی عصر اموی مشارکت فعال داشته و در جهت هواداری از بنی امیه یا انفعال و کناره گیری بودند. البته برخی از رجال نخعی از این جنبش ها حمایت و هواداری کردند. در این زمینه نقش موالی نخعی بسیار مهم و گاه در جهت مقابل مواضع قبیله نخع قرار داشت.

نقش و جایگاه قبیله در علوم و فرهنگ اسلامی:

یکی دیگر از ابعاد اثرگذاری و حضور فعال نخع قبیله در تاریخ اسلام مربوط به نقش این قبیله در علوم و فرهنگ اسلامی است و بخشی از دستاوردهای تمدن اسلامی در عرصه‌های علمی و فرهنگی مدیون حضور و مشارکت فعال بزرگان نخعی است تا جایی که ابن حبان مکتب اهل کوفه را مکتب نخع معرفی میکند(در زبان فارسی برای مکتب یا مدرسه معانی مختلفی به کار می رود مانند دیدگاه های نظام مند مسلک منهج مدرسه مزاق سبک سنت نهضت نظریه نحله گرایش شیوه طریق و روش مکتب یعنی مجموعه افکار و آرای علمی منسجم و نظام مند که متعلق به یکی از صاحبنظران یا گروهی از همفکران است میان اجزای یک مکتب همخوانی و انسجام درونی وجود دارد و تناسب میان امور برون علمی پذیرفته شده و مسائل زنان علم وجود دارد: (ضیائی فر )

 نخع چنانکه پیش از این در بخش نسب و خاستگاه این قبیله آمد دارای خاندان های متعدد و مشهوری بود که برخی از آنها به عنوان خاندان‌های علمی شناخته شده هستند ذهبی درباره برخی از آنها می نویسد فهولاء اهل البیت من رووس علم و عمل و آنها را از محدثان و فقیهان مشهور کوفه در قرن اول هجری به شمار می‌روند.

 دلایل حضور فعال این قبیله در عرصه های علمی و فرهنگی علاوه بر سابقه فرهنگی و اجتماعی آنها پیش از اسلام به مهاجرت و اسکان این قبیله در عراق و شهر کوفه باز می گردد. شهر کوفه از برجسته ترین شهرهای اسلامی در سده های نخست هجری که حلقه های علمی بیشماری در آن فعالیت می کردند برخی از صحابه مشهور رسول الله صلی الله علیه و آله در این شهر سکونت داشتند بین اهل علم ارتباط‌های بسیاری بود علاوه بر این بزرگان تابعان به تعبیر سخاوی ائمه التابعین و چراغ های علم و فقهای شش گانه و مفتیان عراق و مشاهیر قاضیان و راویان در کوفه بودند. اهل کوفه همچنین در تحولات اجتماعی رویکردها و دیدگاه های متفاوتی داشتند برخی از محافل علمی کوفه چنان در زمینه فقه و حدیث چیرگی داشتند که محل اعتبار اهل علم در سایر بلاد بودند کوفیان همچنین در علومی مانند تاریخ نسب شعر و بلاغت آثار مشهوری داشتند و اگر نگوییم بیشتر که برابر با سایر شهرها و مناطق اسلامی در رشد و بالندگی آنها نقش داشتند کوفه شهر فرقه‌ها و مذاهب اسلامی بود و عموم رهبران فکری از این شهر برخاسته یا از محافل آن بهره گرفتند از این رو کوفه شهر جریان های فکری و مذهبی است که آثار آن تا قرن ها جامعه اسلامی را به تحرک و پویایی واداشته است. کوفه شهر شیعیان و هواداران اهل بیت(ع)  است و برخی از مشاهیر آنها دارای گرایش های روشن شیعی و از رجال و اصحاب خاص ائمه(ع)  بودند.

کوفه شهری با بافت اجتماعی فرهنگی خاص بود و ترکیب وسیعی از قبایل یمنی و عدنانی در کنار عجم ها و ایرانیان و پیروان ادیان الهی و مذاهب مختلف در آن به سر می بردند از این رو ویژگیهای اجتماعی کوفیان پیش از هر چیز برخاسته از شرایط اجتماعی و فرهنگی کوفه و با خصوصیات عربی اسلامی و قومی بود. عصبیت در کنار شیخوخیت و نظام قبیله ای سهم بسزایی در حرکت‌های سیاسی و فرهنگی آن داشت آنها در حوادث مختلف دارای رویه یکسان و ثابتی نبودند و میزان همگرایی آنها نسبت به عوامل بیرونی و داخلی محدود و گاه پیش بینی ناپذیر بود. 

 ویژگی های مکتب نخع:

 شرایط محیطی و شیوه مواجهه با علوم اسلامی دو مولفه اصلی مکتب نخع بود بزرگان این مکتب بر اساس درکی که از متون دینی داشتند و به کارگیری این درک در امور اجتماعی و فردی فعالیت می کردند در عین حال این قبیله و افراد آن در علوم اسلامی نقش بسزایی داشتند و بخشی از منابع اسلامی به اخبار و گزارش‌های این گروه اختصاص دارد.

 برخی دیگر از ویژگی های این مکتب عبارتند از این مکتب اگرچه در کوفه شکل گرفت اما با سایر مناطق در ارتباط بود و با محافل علمی کوفه نیز اشتراکات فکری و عملی بسیاری داشت از آن جمله محافل علمی کوفه، پیروان ابن مسعود و شیعیان بودند. اخبار و روایات رجال نخعی مورد استقبال منابع صحاح سته، مدرسه مدینه و حجاز بود. بزرگان کلامی حدیثی و فقهی شیعه مانند قم به بغداد و نجف روایات نخع را در در موضوعات مختلف بیان کردند. این مکتب پذیرای شاگردان و بزرگانی از مناطق دیگر بود از نخستین محافل علمی بود که در کوفه شکل گرفت و اگرچه در ابتدا بیشتر از آراء صحابه تبعیت و شاگردان همسو با افکار آنها را تربیت می‌کرد اما با گذشت زمان و گسترش فرقه های مختلف و همگرایی کوفیان با جنبش های اجتماعی گرایش های فکری و عقیدتی نخع هم دچار دگرگونی شد تا آنجا که در قرن دوم و سوم بیشترین تمایل را به تشیع به ویژه امامیه نشان داد از این رو یکی از دستاوردهای شیعه در این دوران جهت گیری فعالیتهای علمی رجال نخعی به سوی علوم اسلامی و نشر معارف اهل بیت(ع)  بوده است.

 در شکل‌گیری این مکتب قبایل عرب و بیش از همه خاندان های یمنی حضور داشتند و در عین حال نقش نخع و خاندان های آن برجسته تر از دیگران بود. از مجموعه رجال نخعی ۱۶۲ نفر در شکل گیری علوم و انتقال آن به آیندگان سهم داشتند. در این میان ۶۰ نفر از اصحاب ائمه بودند و دیگران با واسطه و بی واسطه از ائمه در موضوعات مختلف روایت نقل کردند. ۱۸ نفر از موارد این خبر بودند و به سبب جایگاه مهمی که در تعلیم و تالیف داشتند؛ مورد توجه نویسندگان امامیه و مولفان آثار اربعه حدیثی شیعه قرار گرفتند.

مکتب نخع برای صحابه تابعان و تابعان تابعان احترام خاصی قائل بود و نظر آنها را مبنای دریافت‌های خود قرار می‌داد. در این میان ۱۸ نفر از صحابه بیشتر مورد استناد بودند و رجال نخعی بیشترین روایات را از امام علی علیه السلام، عبدالله بن مسعود، معاذ بن جبل، عایشه، ابوبکر، ابودردا و دیگران نقل کردند در بین صحابه سه نفر از آنها از مشایخ خاندانی به شمار می آمدند 

 پس از صحابه مهمترین مشایخ نخعی از تابعان و طبقات دیگر بودند. طبق بررسی موجود ۲۱ نفر از مشاهیر تابعان، ۱۱ نفر از امامان از امام علی علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام، ده نفر از تابعان تابعان ۳۰ نفر از دیگر طبقات قرار گرفتند بسیاری از افرادی که در طبقات دیگر بودند از اصحاب ائمه و راویان خاندانی این قبیله به شمار می آمدند. بیشترین سهم متعلق به مشایخ خاندانی است. از مجموع تقریباً ۹۰ مشیخه ۳۸ نفر از آنها از خویشاوندان نخعی بودند و به صورت خانوادگی روایات را نقل کردند مانند خانواده اسود بن یزید کمیل نخعی زراره نخعی شریک نخعی و از موالی خاندان نوفلی و دراج و غیر آن.

 همچنین راویان نخعی از تابعان مشهور بودند مانند مالک اشتر، کمیل بن زیاد، علقمة بن قیس، عبدالله بن یزید و دیگران. بیشتر این افراد مورئ وثوق حافظ و مامون بودند. سعید بن جبیر، عدی بن حاتم، ابن شهاب زهری، ابن سیرین و ابوبصیر مرادی از دیگر مراجع این قبیله بودند که در طبقات مختلف روایی و حدیث قرار داشتند.

تابعان نخعی همچنین در حفظ حدیث و عمل به سیره پیشقدم بودند و چون با محافل شیعی در ارتباط بودند به حفظ حدیث و سنت و نشر آن اهتمام داشتند از مجموع این افراد تقریباً همه آنها در دانش حدیث و روایت فعالیت داشتند و دارای کتاب یا اصل یا نسخه بودند. بسیاری از آنها از محضر صحابه و تابعان استفاده کردند ۷۸ نفر از آنها در زمره اصحاب و راویان امامان بودند از این تعداد ۱۸ نفر از موالی نخع بودند بیش از ۲۰ نفر از آنها محضر چند امام را درک کردند و بیش از ۲۳۲ روایت از ایشان نقل کرده اند برخی از این افراد با محافل مدینه حجاز و شام در ارتباط بودند

 بیشترین روایاتی که از رجال این قبیله نقل شده مربوط به احکام در حوزه های مختلف فردی خانوادگی عبادی و اجتماعی است که از افراد مختلف نقل کرده اند مانند درک مستقیم از پیامبر(ص)، استماع از اصحاب و شاگردان ایشان، اهل بیت علیهم السلام و جز آن. در برخی از این روایات نام راوی که خود فقیه بوده آورده شده و در مواردی با عبارت مردی از نخع و مانند آن آمده. این روایات مورد استفاده و استناد اهل حدیث و فقه قرار گرفته است

 در میان علوم اسلامی بیشترین توجه رجال نخعی به ترتیب به این علوم بوده است: علم حدیث و روایت ۱۴۷ نفر؛ فقه ۲۶ نفر؛ قرائت ۷ نفر؛ تفسیر ۴ نفر؛ تاریخ و سیره ۸ نفر؛ رجال و نسب ۲ نفر؛ شعر و لغت ۵ نفر؛ خطابه ۷ نفر.

مجموعه افرادی از این قبیله که در شاخه های علوم اسلامی فعالیت می‌کردند ۱۴۰ نفر بوده و با توجه به حضور برخی از آنها در شاخه های مختلف می توان تعداد واقعی آنها را ۲۱۰ نفر دانست. مالک اشتر کمیل زیاد در علوم مختلف فعالیت می‌کردند.

 رجال نخعی که در علوم اسلامی فعالیت می‌کردند شامل اعراب و موالی آن ها می شدند. در این میان سهم اعراب از جهت تعداد بیشتر است اما اثرگذاری موالی و نقش آنها در نشر آموزه های دینی و معارف اهل بیت(ع)  بیشتر قابل توجه است چرا که آنها با رجال شیعی در ارتباط بودند و گاه از اصحاب امام آن به شمار می‌آمدند و برخی مناصب مثل وکالت و قضاوت را هم برعهده داشتند.

مکتب نخع با محافل کوفه و حجاز ارتباط داشت. بیشتر جنبه فقهی آن محل رجوع بود و لغویان گویش این قبیله را محل توجه قرار دادند. در دانش تاریخ و انساب گرایش های به مکتب عراق داشتند و عمده راویان آنها از محدثان و راویان خاندانی بودند. بیشتر به موضوعاتی مانند قصص، ایام العرب، فضائل، انساب، رجال و حوادث علاقه نشان می دادند. عموم روایات این گروه شفاهی و برگرفته از راویان عراقی و تابعان بود.

 در علم قرائت عمده قاریان این قبیله خاندانی بودند و آن را به صورت شفاهی به آیندگان نقل می‌کردند. مانند خاندان اسد بن یزید علت آنکه آنها کمتر در علم قرائت و تفسیر کار کردن به خاطر تاثیر پذیری از آراء ابن مسعود بوده است چون ابن مسعود با تفسیر و کتابت قرآن مخالف بود با این حال روایات تفسیری کتابت احادیث و مانند آن در میان رجال این قبیله که به مکتب اهل بیت(ع)  تعلق داشتند و با محافل دیگر هم در ارتباط بودند قابل مشاهده است.

 رجال نخعی علاوه بر این در شکل گیری جریان های اجتماعی و سیاسی و نیز مشارکت در فعالیت های اجتماعی شناخته شده هستندد این قبیله تعامل بسیاری با موالی داشت دارای نیروی انسانی بسیاری بود. شم سیاسی و فهم اجتماعی قوی داشت و به همین جهت در عرصه‌های فکری و اجتماعی مشارکت می کرد. ۱۵ نفر از رجال نخعی قاضی بودند. مسئولیت قضاوت در دوران خلفای نخستین به چند نفر محدود می شد. در دوران اموی به شدت کاهش یافت و در دوران عباسیان فرصت بیشتری در اختیار رجال این قبیله قرار گرفت و برخی از آنها از فقها و محدثان و راویان مشهور بودند وبعضاً دارای گرایش‌های شیمی بودند و در زمره اصحاب و راویان ائمه به شمار می‌آمدند. یکی دیگر از صحنه های فعالیت این قبیله مربوط به مسئولیت وکالت است خاندان دراج از جمله وکلای ائمه بودند.

نخعی ها همچنین در امور اقتصادی و اداری مشارکت داشتند و حرفه ها و فنونی منسوب به افراد این قبیله در منابع ذکر شده است مانند روغن فروش، پارچه فروش، دارو فروش، کاتب و مانند آن.

 گرایش های فکری و عقیدتی نخع در چهار محور محفل ابن مسعود، مدرسه کوفه، شیعه و مدرسه بغداد قابل تفکیک است. بیشترین گرایش این قبیله به محافل علمی کوفه بوده است. در عین حال آراء رجالیون و محدثان با مورخان و صاحبنظران منابع اسلامی درباره گرایش‌های مذهبی و فکری برخی از افراد این قبیله یکسان نیست و نمی‌توان با قاطعیت در مورد آنها صحبت کرد مانند شریک بن عبدالله و حجاج ابن ارطاة .

درباره برخی از این افراد قبیله احتمال هواداری از جریان های مذهبی مانند زیدیه و حنفیه هم داده شده است. در عین حال کسانی که به صراحت می تواند درباره گرایش های فکری و عقیدتی آنها صحبت کرد عبارتند از ۱۵۴ نفر که با محافل علمی کوفه در ارتباط بودند. هشت نفر از اصحاب ابن مسعود بودند و آراء را ترویج می کردند. ۲۵ نفر از دست پروردگان مدرسه کوفه و ۱۱۷ نفر در محافل شیعی و فعالیت می کردند. ۴ نفر با محافل بغداد در ارتباط بودند و۲۰ نفر از موالی نخع بودند.

 بیشتر رجال نخعی در جایگاه معتبر و مورد وثوق محافل علمی آن زمان قرار داشتند و تعداد انگشت شماری از آنها مطرود بوده یا مورد بی اعتنائی قرار گرفتند.

 در میان اصحاب ابن مسعود، آراء عمر بن خطاب، عبدالله بن مسعود و معاذ بن جبل بیشتر مورد استناد قرار گرفته و کسانی چون علقمه ابن قیس ابن یزید، ابراهیم ابن یزید ریاحی نخعی، عبدالرحمان بن اسود، شریح بن هانی، همام بن حارث یزید بن معاویه از شاگردان عبدالله بن مسعود بودند. این گروه عناصری چون قیاس و استحسان تفسیر به رنگ و اجتهاد را زیاد به کار می بردند و بعداً از بنیان‌های فکری فقه ابوحنیفه به شمار می آمدند. برخی از رجال نخعی و پیروان بن مسعود از شیوه ابوحنیفه به‌شمار می‌آمدند مانند ابراهیم بن یزید نخعی. در عین حال برخی از رجال نخعی هم بودند که مطابق روش اهل حجاز عمل می کردند و آراء آنها را ملاک قرار می دادند.

 چنانکه آمد رجال نخعی در میان علوم اسلامی بیشتر به حدیث و روایت توجه داشتند و مبنای آراء فقهی تفسیری و کلامی آنها روایت بوده است از این رو در منابع با استفاده از اصطلاحات علم الحدیث از آنها صحبت شده است. ۴۱ نفر از رجال نخعی بر اساس ۱۵ اصطلاح حدیثی دسته بندی شدند مانند کمیل بن زیاد و یزید بن معاویه که صدوق و قلیل الحدیث هستند. شریک بن عبدالله که صدوق مأمون، کثیر الحدیث، ثقه سند و حافظ بیان شده بسیاری از افرادی که در این دسته قرار گرفته اند از اصحاب و راویان ائمه و دارای گرایشهای شیعی بودند اختلاف کمتر و محدود به چند نفر می شود که این نشان از جایگاه معتبر این قبیله در بین اهل حدیث شامل شیعه و سنی دارد. از مجموع ۴۱ نفر راوی نخعی ۳۴ نفر دارای میزان متوسطی از روایات بودند و هفت نفر در ردیف تعداد زیاد حدیث یا تعداد کم حدیث قرار داشتند ۹ نفر متهم به غلو کذاب و غیره سه بودند و از مجموع ۶۱ نفر ۵۲ مورد اعتبار آنها مورد تایید قرار گرفته است.

یکی از ویژگی های این مکتب پایبندی به سنت کتابت و تالیف هست که در کنار سنت شفاهی بسیار کارآمد و قابل توجه بوده است آثار رجال نخعی به قولی اصل و سند بود آنها تاکید داشتند تا کودکان خود را به آموختن و نوشتن ملزم کنم و اخبار و دانش خود را ثبت کنند در نتیجه نسخه ها و آثاری از قبیله نخع مورد استفاده نویسندگان اسلامی قرار گرفته است از مجموع رجال نخعی تعداد کسانی که در منابع اسلامی درباره آنها به صراحت سخن گفته شده ۲۱ نفر صاحب کتاب و ۲۰ نفر از آنها از نویسندگان دارای گرایش های شیعی و اصحاب امامان بودند در عین حال سنت کتاب به ویژه در حوزه حدیث و علوم دینی از قرن دوم به بعد شدت گرفت و در قرن سوم به اوج رسید از جمله برای رجال نخعی ۴۲ اثر قابل دریافت است که دارای عناوینی چون اصل نوادر رجال و مانند آن بوده است البته در برخی منابع آمده با عباراتی چون له کتاب از آنها یاد شده است

 این مکتب با تشیع و علاقه های زیادی داشت و بسیاری از بزرگان آنها از تربیت یافتگان شیعه و صحابه امامان و مورد توجه ایشان بودند و در منابع روایی و رجالی شیعه از آنها به کرات به نیکی یاد شده است. آنها از محضر ائمه بهره بردند و مستقیم یا غیر مستقیم از ایشان نقل کردند این غیر از دیگر رجال نخعی است که در کنار مشایخ دیگر از روایات و اخبار امامان نقل کردند.

 اصحاب نخعی ائمه تقریباً امکان ارتباط با همه امامان را داشتند بیشترین تعداد اصحاب مربوط به دوران امام صادق علیه السلام است که ۴۶ نفر نام برده شده است. پس از آن اصحاب و راویان نخعی امام علی علیه السلام هستند که جمعاً ۱۲ نفرند. بعد از آن به ترتیب اصحاب امام باقر شش نفر امام رضا ۵ نفر از اصحاب امام جواد علیه السلام و امام هادی و امام حسن عسکری علیه السلام هر ۱۲ نفر بودند و اصحاب نخعی امام حسین امام سجاد امام کاظم و امام مهدی علیه السلام هر کدام یک نفر هستند.

 از این میان ۱۳ نفر از رجال شیعی نخعی از بیش از یک امام روایت نقل کردند ۱۱ نفر از دو امام دو نفر از سه و چهار امام نقل کردند مبنا در این قضیه نقل روایت از معصوم بوده است

در این مکتب روایات متعدد و فراوانی توسط رجال نخعی بیان شده که به معصوم متصل می‌شود و رجال نخعی آن را بی واسطه و با واسطه نقل کردند و اصرار داشتند سلسله اتصال حدیث را به معصوم برسانم در موارد متعدد مرجعیت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و پس از آن امام علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام مطرح بوده است. از مجموعه راویان نخعی که بر اساس انتخاب منابع اربعه حدیثی شیعه بحارالانوار وسایل الشیعه مستدرک الوسایل و برخی دیگر از مصادر شیعی انتخاب شده است. ۵۰ نفر از معصوم نقل کردند و در سایر روایات متصل به معصوم با عباراتی چون شیخ نخع از آنها نام برده شده است از این تعداد ۲۳۲ روایت و حدیث نقل شده از امام محمد باقر ۱۱ روایت از امام صادق ۱۳ روایت از امام رضا دو روایت از امام هادی ۴ روایت از امام عسکری ده روایت نقل شده است و از امام مهدی حدیثی که توسط این شخاندان نقل شده باشد به دست نیامد موضوعات این احادیث مختلف و شامل موارد متعددی از تفسیر و شان نزول آیات قرآن تا مسائل زیارات احکام عبادات حقوق اجتماعی شناخت ائمه و مانند آن است عموم واسطه های احادیثی که به معصومین می‌رسد از طریق راویان خاندانی و رجال مورد اطمینان حدیث است. از این جهت مورد استفاده مجامع حدیثی شیعه و اهل سنت و عامه قرار گرفته‌اند

مکتب نخع دارای اسلوب خاصی در تعلیم بود آموزش از دوران کودکی و با تعلیم خط آغاز می‌شد و آن طور که انتظار می‌رود عموم نشست ها در مساجد کوفه خانه صحابه و تابعان برگزار می شد عموما به صورت خاندانی نزد یکدیگر می‌آموختند و هر خانواده‌ای در یکی از موضوعات بیشتر مهارت و پیچیدگی داشت.

یکی از موضوعات مهم در مکتب نخع توصیفات بسیاری است که منابع اسلامی درباره احوالات فردی و اجتماعی این افراد آورده و برخی از انها مورد عنایت ویژه اهل بیت(ع) بودند؛ مالک اشتر نخعی، کمیل بن زیاد نخعی از این نمونه هستند.

منابع:

کتاب: مریم سعیدیان جزی-اصغر منتظر القائم/ قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی۱۳۹۹

مقاله: مریم سعیدیان جزی-اصغر منتظر القائم /نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری-شیعه شناسی-۸۷-۲۲

مقاله: مریم سعیدیان جزی /جایگاه بزرگان قبیله نخع در علوم و فرهنگ اسلامی در دو قرن نخست – ادبیات و علوم انسانی شهرکرد-۸۸-۱۳-۱۲

پاورپوینت سخنرانی قبیله نخع

0 [3]
0 [3]